پاداش نیکو کاری

امـام صـادق عـلیـه السـلام فـرمـود: هـمینکه مؤ من برادر (دینى ) خود را تهمت زند ایمان از دلش زدوده شود، چون نمک در آب .



پاداش نیکو کاری


چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند اما استاد ما بدون هیچ تاخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.

استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری درسها...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخر سالی دیگه بسه!
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله ‌مان با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ای که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بندازید بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم.
من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...
حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند.
بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.
گفتم: این چیه؟
"باز کن می فهمی"
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
این برای چیه؟
از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند...
راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!
مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین !!!
راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...
چه شرطی؟
بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.
***
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت:
به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟!!

خاطره ایی از استاد ما دکتر شفیعی کد کنی





Close
تبلیغات در بلاگ اسکای

پاداش نیکو کاری

امـام صـادق عـلیـه السـلام فـرمـود: هـمینکه مؤ من برادر (دینى ) خود را تهمت زند ایمان از دلش زدوده شود، چون نمک در آب .



پاداش نیکو کاری


چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند اما استاد ما بدون هیچ تاخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.

استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری درسها...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخر سالی دیگه بسه!
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله ‌مان با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ای که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بندازید بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم.
من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...
حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند.
بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.
گفتم: این چیه؟
"باز کن می فهمی"
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
این برای چیه؟
از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند...
راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!
مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین !!!
راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...
چه شرطی؟
بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.
***
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت:
به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟!!
خاطره ایی از استاد ما دکتر شفیعی کد کنی

تاریخ ارسال: جمعه 30 دی ماه سال 1390 ساعت 9:17 PM | نویسنده: Saman | چاپ مطلب 0 نظر

داستان دو گرگ

از یحیى ازرق حدیث شده که گفت : حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر) علیه السلام بمن فرمود: هر که پشت سر مردى چیزى را گوید که در اوست و مردم میدانند که آنچیز در اوست غـیبت کرده او را نکرده ، و هر که پشت سر کسى چیزیرا گوید که در اوست ولى مردم نمى دانـنـد غـیـبـتش کرده ، و هر که پشت سر کسى چیزى گوید که در او نیست به او بهتان زده است


داستان دو گرگ


دو تا گرگ بودند که از کوچکی با هم دوست بودند و هر شکاری که به چنگ می آوردند با هم می خوردند و تو یک غار با هم زندگی می کردند.

یک سال زمستان بدی شد و بقدری برف رو زمین نشست که این دو گرگ گرسنه ماندند و هر چه ته مانده لاشه های شکارهای پیش مانده بود خوردند که برف بند بیاید و پی شکار بروند اما برف بند نیامد و آنها ناچار به دشت زدند اما هر چه رفتند دهن گیره ای گیر نیاوردند، برف هم دست بردار نبود و کم کم داشت شب می شد و آنها از زور سرما و گرسنگی نه راه پیش داشتند نه راه پس...
یکی از آنها که دیگر نمی توانست راه برود به دوستش گفت: چاره نداریم مگه اینکه بزنیم به ده.
ـ بزنیم به ده که بریزن سرمون نفله مون کنن؟!
ـ بریم به اون آغل بزرگه که دامنه کوهه یه گوسفندی ورداریم در ریم...
ـ معلوم میشه مخت عیب کرده. کی آغل رو تو این شب برفی تنها میذاره. رفتن همون و زیر چوب و چماق له شدن همون. چنون دخلمونو میارن که جدمون پیش چشممون بیاد !!!
ـ تو اصلاً ترسویی. شکم گشنه که نباید از این چیزا بترسه...!
ـ یادت رفته بابات چه جوری مرد؟ مثه دزد ناشی زد به کاهدون و تکه گنده اش شد گوشش !
ـ بازم اسم بابام رو آوردی؟ تو اصلاً به مرده چکار داری؟ مگه من اسم بابای تو رو میارم که از بس که خر بود یه آدمیزاد مفنگی دست آموزش کرده بود برده بودش تو ده که مرغ و خروساشو بپاد و اینقده گشنگی بهش داد تا آخرش مرد و کاه کردن تو پوستش و آبرو هر چی گرگ بود برد؟!!
ـ بابای من خر نبود از همه داناتر بود. اگر آدمیزاد امروز روزم به من اعتماد می کرد، می رفتم باش زندگی می کردم. بده یه همچین حامی مثه آدمیزاد را داشته باشیم؟ حالا تو میخوای بزنی به ده، برو تا سر تو بیخ تا بیخ بِبرن، بِبرندش تو ده کله گرگی بگیرن...!
ـ من دیگه دارم از حال میرم. دیگه نمی تونم پا از پا وردارم...
ـ "اه" مث اینکه راس راسکی داری نفله میشی. پس با همین زور و قدرتت میخواسی بزنی به ده؟!
ـ آره، ‌نمی خواستم به نامردی بمیرم. می خواستم تا زنده ام مرد و مردونه زندگی کنم و طعمه خودمو از چنگ آدمیزاد بیرون بیارم...
گرگ ناتوان این را گفت و حالش بهم خورد و به زمین افتاد و دیگر نتوانست از جایش تکان بخورد. دوستش از افتادن او خوشحال شد و دور ورش چرخید و پوزه اش را لای موهای پهلوش فرو برد و چند جای تنش را گاز گرفت. رفیق زمین گیر از کار دوستش سخت تعجب کرد و جویده جویده از او پرسید:
ـ داری چکار می کنی؟ منو چرا گاز می گیری؟!!
ـ واقعاً که عجب بی چشم و رویی هستی. پس دوستی برای کی خوبه؟ تو اگه نخوای یه فداکاری کوچکی در راه دوست عزیز خودت بکنی پس برای چی خوبی؟!!
ـ چه فداکاری ای؟!
ـ تو که داری میمیری. پس اقلاً بذار من بخورمت که زنده بمونم !!!
ـ منو بخوری؟!!
ـ آره مگه تو چته؟!
ـ آخه ما سالهای سال با هم دوست جون جونی بودیم...
ـ برای همینه که میگم باید فداکاری کنی دیگه !!!
ـ آخه من و تو هر دومون گرگیم. مگه گرگ، گرگ رو می خوره؟!!
ـ چرا نخوره؟ اگرم تا حالا نمی خورده، من شروع می کنم تا بعدها بچه هامونم یاد بگیرن !
ـ آخه گوشت من بو میده !
ـ خدا باباتو بیامرزه؛ من دارم از نا می رم تو میگی گوشتم بو میده؟!!
ـ حالا راس راسی میخوای منو بخوری؟!!
ـ معلومه چرا نخورم؟
ـ پس یه خواهشی ازت دارم...
ـ چه خواهشی؟!
ـ بذار بمیرم وقتی مردم هر کاری میخوای بکن...
ـ واقعاً که هر چی خوبی در حقت بکنن انگار هیچی! من دارم فداکاری می کنم و می خوام زنده زنده بخورمت تا دوستیمو بهت نشون بدم. مگه نمی دونی اگه نخورممت لاشت میمونه رو زمین اونوخت لاشخورا می خورنت؟ گذشته از این وقتی که مردی دیگه بو میگیری و ناخوشم می کنه !!!
گرگ نابکار این را گفت و زنده زنده شکم دوست خود را درید و دل و جگر او را داغ داغ بلعید ...
نتیجه :
1. گرگها (بخوانید گرگ صفتها !) همدیگر را می درند و در هیچ زمانی به یکدیگر ترحم نمی کنند...
2. به کمتر دوستی می توان اعتماد کرد، چون شناسایی رفیق و نارفیق خیلی سخت است...

3. جوانمردی پیر و جوان ندارد، حتی زن و مرد هم ندارد. بیاییم همیشه جوانمرد باشیم !


منبع:اکبر وکیلی تجره
http://story-short.blogfa.com/




داستان دو گرگ

از یحیى ازرق حدیث شده که گفت : حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر) علیه السلام بمن فرمود: هر که پشت سر مردى چیزى را گوید که در اوست و مردم میدانند که آنچیز در اوست غـیبت کرده او را نکرده ، و هر که پشت سر کسى چیزیرا گوید که در اوست ولى مردم نمى دانـنـد غـیـبـتش کرده ، و هر که پشت سر کسى چیزى گوید که در او نیست به او بهتان زده است


داستان دو گرگ


دو تا گرگ بودند که از کوچکی با هم دوست بودند و هر شکاری که به چنگ می آوردند با هم می خوردند و تو یک غار با هم زندگی می کردند.

یک سال زمستان بدی شد و بقدری برف رو زمین نشست که این دو گرگ گرسنه ماندند و هر چه ته مانده لاشه های شکارهای پیش مانده بود خوردند که برف بند بیاید و پی شکار بروند اما برف بند نیامد و آنها ناچار به دشت زدند اما هر چه رفتند دهن گیره ای گیر نیاوردند، برف هم دست بردار نبود و کم کم داشت شب می شد و آنها از زور سرما و گرسنگی نه راه پیش داشتند نه راه پس...
یکی از آنها که دیگر نمی توانست راه برود به دوستش گفت: چاره نداریم مگه اینکه بزنیم به ده.
ـ بزنیم به ده که بریزن سرمون نفله مون کنن؟!
ـ بریم به اون آغل بزرگه که دامنه کوهه یه گوسفندی ورداریم در ریم...
ـ معلوم میشه مخت عیب کرده. کی آغل رو تو این شب برفی تنها میذاره. رفتن همون و زیر چوب و چماق له شدن همون. چنون دخلمونو میارن که جدمون پیش چشممون بیاد !!!
ـ تو اصلاً ترسویی. شکم گشنه که نباید از این چیزا بترسه...!
ـ یادت رفته بابات چه جوری مرد؟ مثه دزد ناشی زد به کاهدون و تکه گنده اش شد گوشش !
ـ بازم اسم بابام رو آوردی؟ تو اصلاً به مرده چکار داری؟ مگه من اسم بابای تو رو میارم که از بس که خر بود یه آدمیزاد مفنگی دست آموزش کرده بود برده بودش تو ده که مرغ و خروساشو بپاد و اینقده گشنگی بهش داد تا آخرش مرد و کاه کردن تو پوستش و آبرو هر چی گرگ بود برد؟!!
ـ بابای من خر نبود از همه داناتر بود. اگر آدمیزاد امروز روزم به من اعتماد می کرد، می رفتم باش زندگی می کردم. بده یه همچین حامی مثه آدمیزاد را داشته باشیم؟ حالا تو میخوای بزنی به ده، برو تا سر تو بیخ تا بیخ بِبرن، بِبرندش تو ده کله گرگی بگیرن...!
ـ من دیگه دارم از حال میرم. دیگه نمی تونم پا از پا وردارم...
ـ "اه" مث اینکه راس راسکی داری نفله میشی. پس با همین زور و قدرتت میخواسی بزنی به ده؟!
ـ آره، ‌نمی خواستم به نامردی بمیرم. می خواستم تا زنده ام مرد و مردونه زندگی کنم و طعمه خودمو از چنگ آدمیزاد بیرون بیارم...
گرگ ناتوان این را گفت و حالش بهم خورد و به زمین افتاد و دیگر نتوانست از جایش تکان بخورد. دوستش از افتادن او خوشحال شد و دور ورش چرخید و پوزه اش را لای موهای پهلوش فرو برد و چند جای تنش را گاز گرفت. رفیق زمین گیر از کار دوستش سخت تعجب کرد و جویده جویده از او پرسید:
ـ داری چکار می کنی؟ منو چرا گاز می گیری؟!!
ـ واقعاً که عجب بی چشم و رویی هستی. پس دوستی برای کی خوبه؟ تو اگه نخوای یه فداکاری کوچکی در راه دوست عزیز خودت بکنی پس برای چی خوبی؟!!
ـ چه فداکاری ای؟!
ـ تو که داری میمیری. پس اقلاً بذار من بخورمت که زنده بمونم !!!
ـ منو بخوری؟!!
ـ آره مگه تو چته؟!
ـ آخه ما سالهای سال با هم دوست جون جونی بودیم...
ـ برای همینه که میگم باید فداکاری کنی دیگه !!!
ـ آخه من و تو هر دومون گرگیم. مگه گرگ، گرگ رو می خوره؟!!
ـ چرا نخوره؟ اگرم تا حالا نمی خورده، من شروع می کنم تا بعدها بچه هامونم یاد بگیرن !
ـ آخه گوشت من بو میده !
ـ خدا باباتو بیامرزه؛ من دارم از نا می رم تو میگی گوشتم بو میده؟!!
ـ حالا راس راسی میخوای منو بخوری؟!!
ـ معلومه چرا نخورم؟
ـ پس یه خواهشی ازت دارم...
ـ چه خواهشی؟!
ـ بذار بمیرم وقتی مردم هر کاری میخوای بکن...
ـ واقعاً که هر چی خوبی در حقت بکنن انگار هیچی! من دارم فداکاری می کنم و می خوام زنده زنده بخورمت تا دوستیمو بهت نشون بدم. مگه نمی دونی اگه نخورممت لاشت میمونه رو زمین اونوخت لاشخورا می خورنت؟ گذشته از این وقتی که مردی دیگه بو میگیری و ناخوشم می کنه !!!
گرگ نابکار این را گفت و زنده زنده شکم دوست خود را درید و دل و جگر او را داغ داغ بلعید ...
نتیجه :
1. گرگها (بخوانید گرگ صفتها !) همدیگر را می درند و در هیچ زمانی به یکدیگر ترحم نمی کنند...
2. به کمتر دوستی می توان اعتماد کرد، چون شناسایی رفیق و نارفیق خیلی سخت است...

3. جوانمردی پیر و جوان ندارد، حتی زن و مرد هم ندارد. بیاییم همیشه جوانمرد باشیم !


منبع:اکبر وکیلی تجره
http://story-short.blogfa.com/


ادامه مطلب ...

سه داستان بسیار جالب

حـضـرت بـاقـر و حـضرت صادق علیهما السلام فرمودند: نزدیکتر چیزى که بنده بکفر دارد این است که با مردى عقد برادرى در دین بسته باشد و لغزش ها و خطاهاى او را شمار کند که روزى او را بآنها سرزنش کند.


ماجرای بودا و زن هرزه


بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید.

بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده،  کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن

 کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:  هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند

بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌ است!


روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.


صحرا نوردی شرلوک هولمز


شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟

واتسون گفت: میلیونها ستاره می بینم.
هولمز گفت: چه نتیجه میگیری؟
واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم.
از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد.
از لحاظ فیزیکی، نتیجه میگیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد.

شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که چادر ما را دزدیده اند!

بله، در زندگی همه ما بعضی وقتها بهترین و ساده ترین جواب و راه حل کنار دستمونه، ولی این قدر به دور دستها نگاه میکنیم که آن را نمی بینیم


عشق واقعی

از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.

یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.


منبع:http://dastanha.blogsky.com/

ادامه مطلب ...

سه حدیث جالب و شرح آن

1-در باب کیفیت نشستن در مسجد


حـضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: تـکـیـه زدن (بـر دستها) در مسجد رهبانیت (یعنى گوشه نشینى ریاضت ) عرب است ، همانا مجلس است و عبادتگاهش خانه او است .

شــرح :
رهـبانیت بمعناى گوشه گیرى و عزلت از دنیا و ریاضت کشیدن است ، و در حدیث است که پـیـغمبر (ص ) فرمود: رهبانیت در اسلام نیست ، و این روى این جهت بوده که ترسایان ، از دنـیـا و اهـل آن کناره گیرى مى کردند و تن خود را مانند مرتاضان بانواع شکنجه و عذاب دچـار مـى کـردنـد تـا روح خـود را تـقـویـت کـنـنـد، و اسـلام از ایـن نـوع عـمـل جـلوگـیـرى فـرمـود، و مـحـتـمل است که مقصود از این حدیث این باشد که رهبانیت عرب بـایـنـسـت که در مسجد باین کیفیت بنشینند (که دستها را بجاى عصا براى بدن تکیه گاه کنند) و خلاصه منظور از این حدیث مدح این وضع از نشستن است ، و ممکن است مذمت از این نحو نـشـسـتـن بـاشد و مقصود این باشد که چنانچه رهبانیت بدعتى بود که ترسایان گذارده بـودنـد، ایـنـگـونـه نـشـسـتـن نـیـز در مـسـجـد از بـدعـتـهاى عرب است ، و مجلسى (ره ) این احـتـمـال دوم را ظـاهـر دانـسـتـه ، ولى بـنـظـر مـى رسـد کـه احـتـمـال اول ظـاهـر بـاشـد چـنـانـچـه در حـدیـث آمـده اسـت کـه رسول خدا (ص ) فرمود: رهبانیت امت من نشستن در مساجد بخاطر انتظار نماز است .


2-در باب عطسه

صفوان بن یحیى گوید: در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم پس آنحضرت عطسه زد، مـن بـاو گـفـتم : (((صلى اللّه علیک ))) دوباره عطسه زد من گفتم : (((صلى اللّه علیک ))) بـراى سـومـیـن بـار عـطسه زد و من گفتم : (((صلى اللّه علیک ))) و عرض کردم : اگر مـانـند شما (امام معصومى ) عطسه زد همانطور که ما بهم میگوئیم (((یرحمک الله ))) آنطور بـگوئیم یا اینطور که من میگویم ؟ فرمود: چرا مگر نمیگوئى : (((صلى اللّه على محمد و آله )))؟ عـرضـکـردم : چـرا، فـرمـود: (تـو مـیـگـوئى )؟ (((ارحـم مـحـمـدا و آل محمد))) (یعنى پس از آنکه میگوئى : (((صلى اللّه على محمد و آله )))، دنبالش میگوئى : (((ارحـم مـحـمدا و آل محمد))) و این هر دو طلب رحمت است بدو لفظ: یکى بلفظ (((یرحمک الله ))) و دیـگـر بـلفـظ (((ارحـم محمدا و آل محمد))) از فیض ره ـ) سپس فرمود: آرى محققا خـداونـد بـر مـحـمـد صلوات و رحمت فرستاده و جز این نیست که صلوات ما بر او براى ما رحمت و تقرب بخدا است .

شــرح :
یـعـنـى بـاکـى نـیست هر کدام یک از این دو لفظ را بگوئى زیرا هر دو بمعناى طلب رحمت خـداوند است و محتمل است معناى فرمایش امام علیه السلام این باشد که (((صلى اللّه علیک ))) بـهـمـان مـعـنـاى (((ارحـم مـحـمـدا و آل مـحمد))) است که آنهم از لحاظ معنا بازگشتش به (((یرحمک الله ))) است پس هر دو لفظ داراى یک معنى است .


احمد بن محمد بن ابى نصر گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: دهن دره از شیطان است و عطسه از خداى عزوجل است .

شــرح :
مـجـلسـى (ره ) گـویـد: ایـنـکـه دهـن دره را از جـانـب شـیـطان دانسته براى آنست که دهن دره بـواسـطـه سـنـگـیـنـى بـدن و پـرى شـکـم و سـسـتـى و میل آن بخواب است ، و مقصود حضرت بازداشت مردمان است از آنچه باعث پدید آمدن دهن دره اسـت مـانـنـد پـرخـورى و سـیـرى و مانند اینها که انسان را از طاعات سنگین کند و از انجام خـیـرات کـسل نماید، و فیض ‍ (ره ) گوید: جهتش اینست که پیدایش آن از غفلتى است که از واگـذاردن خـداونـد شـخـص را بـحـال خـود پـدیـد آمـده ، زیـرا کـه چـون خـداونـد بـنـده را بحال خود گذارد از یاد خدا غافل شود (و نشانه اش دهن دره است ) و اما وجه اینکه عطسه از طـرف خـدا اسـت ایـن است که اوست که بنده اش را وادار بعطسه کرده تا آن بنده هنگام زدن عطسه بیاد خدا افتد، و ذکر او را بگوید و این معانى است که از حدیث آینده استفاده شود.

ادامه مطلب ...

21 تا آیا میدانید جالب

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که رسولخدا (ص ) در ضمن حدیثى فرمود: هر آینه بدرستیکه در دشمنى کردن با یکدیگر ستردن و از بن برکندن است ، مقصودم ستردم مو نیست ، ولى ستردن دین است .


21 تا آیا میدانید جالب


-50 درصد جمعیت جهان هیچگاه در طول حیات خود از تلفن استفاده نکرده است؟

-مزه سیب، پیاز و سیب زمینی یکسان میباشد و تنها بواسطه بوی آنهاست که طعم های متفاوتی می یابند؟
-
آدولف هیتلر گیاهخوار بوده است؟
-
از 294 کشور جهان، صد و بیست کشور آن مجازات اعدام را ندارند؟
-
کانگوروها قادرند 3 متر به سمت بالا و 8 متر به سمت جلو بپرند؟
-
در برج ایفیل دو میلیون و نیم پیچ به کار رفته است؟
-
پیاز بعلت داشتن انسولین گیاهی و اینولین برای مبتلایان به مرض قند مفید بوده و قند خون را پایین میاورد؟
-
اصلاح صورت را اسکندر مقدونی مد کرد؟ بطوری که هرگز اصلاح نکرده به میدان جنگ نمی رفت؟
-
قویترین زلزله ایی که تا بحال در جهان رخ داده و به ثبت رسیده است در سال 1960 در اقیانوس آرام نزدیک کشور شیلی رخ داد که قدرت آن نه و نیم ریشتر بود که فقط سه هزار نفر جان خود را از دست دادند؟
-
لباس قرمز و سفید بابا نوئل از شرکت کوکاکولا به یادگار مانده است، سال 1931 میلادی شرکت کوکاکولا برای تبلیغات خود از این رنگها در لباس بابا نوئل استفاده کرد؟
-
زالو دارای یازده معده و سه دهان میباشد و هر دهان داری صد عدد دندان میباشد، جالب است این را هم بدانید که یک وعده خون مکیدن میتواند زالو را یک سال زنده نگه دارد؟
-
دقت بزرگترین تلسکوپی که در حال ساخت است ، پنج هزار میلیــــــــــــارد برابر از چشم معمولی قویتر است، جالب است بدانید که با این تلسکوپ میشود فاصله ای به مسافت سیزده میلیارد سال نوری را مشاهده کرد؟
-
پژوهشگران مدعی هستند که نوشیدن قهوه در طولانی مدت در فشار خون خانم‌ها تعادل ایجاد می‌کند در حالی که نوشیدن کوکاکولا باعث ایجاد فشار خون ‌می‌شود؟
-
زبان انگلیسی دارای بیشترین کلمه میباشد، تعداد کلمات در زبان انگلیسی بیشتر از نیم میلیون واژه میباشد؟
-
زرتشت یعنی ستاره زرین؟
-
قطر شاهرگ گردن شش میلیمتر میباشد؟
-
پژوهشگران مدعی هستند که با برداشتن تخمدانها توسط عمل جراحی عمر بیمار بطور متوسط هشت سال کمتر میشود؟
-
اسکنر 48 سال پیش اختراع شده است؟
-
حدود 100 سال پیش پزشکان آمریکایی بر این عقیده بودند، زنانی که خیلی باهوش هستند باردار نمی شوند؟؟
-
سطح آب دریاها در عرض صد سال اخیر ده تا بیست سانتیمتر بالا آمده و جالب اینجاست که سه سانتیمترش در عرض این ده سال آخر بوده است، بد نیست این را هم بدانید که طبق برآوردی که دانشمندان کردند شهرهایی چون کلکته، لندن، نیویورک و بخش زیادی از بنگلادش در عرض صد سال آینده زیر آب خواهند رفت؟
-
مروارید درون سرکه ذوب میگردد؟

ادامه مطلب ...

علاقه مایکل جکسون به ایران

امام صادق علیه السلام فرمود: که رسولخدا (ص ) فرمود: هر که با امامى بیوفائى (و عهد شکنى کند) با دهن کج وارد محشر گردد تا بدوزخ رود


علاقه مایکل جکسون به ایران



مطلب زیر را با عنوان " علاقه مایکل جکسون به مسجد جامع یزد " در یک سایت دیدم جالبه حتما بخونید :

 

http://cdn.newsone.com/files/2008/11/001372a9ae270a8caedc09-1.jpg

تصویر شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه و مایکل جکسون پیش از درگیری آنها بر سر علاقه مایکل جکسون به ایران و تشیع

 

 

عبدالله عبداللطیف مسئول تشریفات و اقامت آقای مایکل جکسون در بحرین ، که هم اکنون در تبعیدی اجباری ساکن اسپانیا است در کتاب خاطرات خود می نویسد :

یک ماه قبل از درگذشت آقای جکسون توانستم تلفنی با ایشان صحبت کنم او می گفت در بحرین خیلی چیزها یاد گرفتم .
من فهمیدم که :

مظلومیت یعنی شعیان بحرین
دیکتاتوری و بدکرداری یعنی خاندان آل خلیفه [حاکمان کشور بحرین]
انسان حقیر یعنی شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه [پسر حاکم بحرین]


http://ghoolabad.com/media2%5Cimage%5Cyazd_great_jame_mosque_portico_minaret_forecourt_eastern_entrance_door.jpg

مسجد جامع یزد

عبدالله عبداللطیف در ادامه می نویسد :
آقای جکسون وقتی دید از غربت و تنهایی گلایه دارم ، دلداریم داد و گفت امیدوارم بحرین باز به ایران برگردد تا تو هم بتوانی به کشورت برگردی . امیدوارم من هم روزی کشورت ایران را از نزدیک ببینم می خواهم مسجد جامع یزد را که تعریفش را خیلی شنیده ام از نزدیک ببینم می خواهم حکیم ارد بزرگ را از نزدیک ببینم می خواهم آرامگاه حکیم فردوسی را ببینم .

عبدالله عبداللطیف می گوید به آقای جکسون گفتم : دعا کنید رژیم خونخوار آل خلیفه سرنگون شود آنوقت همه چیز با همه پرسی در بحرین درست می شود .

ادامه مطلب ...

یک داستان جالب

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که با مسلمانان به دورو و دو زبان برخورد کند، روز قیامت بیاید در حالیکه براى او دو زبان از آتش باشد.
شرح مقصود کسانى هستند که براى جلب نفع دنیوى نزد هر کسى مطابق تمایلات او سخن گویند و باصطلاح معروف نان را بنرخ روز خورند، و اینکار باعث حقیقت پوشى ها و حق کشیهاى زیادى گردد و بقول علامه مجلسى (ره ) و دیگران این عین نفاق است .


ادیب زاده می گوید:

زمان شاه شنیدم، که پای علی باغبان باشی [زادهٔ ۱۳۰۳ در طرقبه مشهد] شکسته …!
با گروه فیلم برداری رفتیم و وقتی با اون مصاحبه کردم با ناراحتی گفت:
دکتر ها گفته اند باید یک پای من رو قطع کنند …
شب، که فیلم پخش شد ۵۰ خط تلفن جام جم توسط مردم اِشغال شده بود و همه با عصبانیت می خواستن یه جوری به علی باغبان باشی کمک کنن …
همون شب، محمدرضا پهلوی، که در اون زمان ولیعهد بود و نزدیک به ۱۷ سال داشت، به آقای جهان بانی، رییس سازمان ورزش (‌که اوایل انقلاب اعدام شد) دستوری داده بود، که او هم شبانه به در خانه ی باغبان باشی رفته بود و پاسپورتش را درست کرده بودند و روز بعد ساعت ۱۱ صبح از فرودگاه زنگ زد که:
مثل این‌که معجزه شده و من برای درمان به نیویورک می‌روم.
در نیویورک پایش را یک پروفسور بزرگ عمل کرد، بعد از دو ماه، که برگشت از همان فرودگاه مهرآباد به ما زنگ زد، که من می‌خواهم به زودی در یک مسابقه‌ی دو و میدانی شرکت کنم و شما را هم دعوت می‌کنم.
http://www.training2run.com/assets/images/ManRunningGif.gif
علی باغبان باشی، وقتی در زمان ریاست جمهوری خاتمی به مراسم تقدیر و نکو داشت پیش کسوتان دعوت شد، زمانی که نام باغبان باشی، در مراسم از طریق بلند گو اعلام گردید، خاتمی از یکی از حاضرین پرسید:
مگر باغبان باشی زنده است؟!
و چه ضیافتی بود، در آغوش کشیدن و اشک به چشم آوردن خاتمی برای قهرمانی که نام ایران را بر بلندای المپیک جهانی فریاد کشید …!
باغبان باشی، اکنون ۸۴ سال سن دارد و هنوز فعالیت ورزشی می کند …!
اخرین باری، که باغبان باشی را دیدم، دور میدان دروازه قوچان مشهد بود؛ به گرمی حال و احوال کردم و او گفت:
شما مگه من رو می شناسی؟ 
لبخندی زدم و گفتم:
تمام دنیا شما رو می شناسن…!
باغبان باشی، هنوز در طرقبه زندگی می کند و روحیه ی شاد و ورزش کاری دارد »
آری به قول حکیم ارد بزرگ : ( در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است ) . گاهی هر کدام از ما وسیله ترقی همدیگر می شویم و خود از مسیری که طی می کنیم بی اطلاعیم . حقیقت این است که ما آدم ها بخشی زیادی از تکامل خود را مدیون دیگر افراد جامعه هستیم . پس زنده باد دوستی ها و یاوری ها ...

 

منبع:http://da3tanekotah.persianblog.ir

عجایب علم نجوم

مـفـضـل بـن عـمـر گـویـد: امـام صـادق عـلیـه السلام به من فرمود: هر که بر ضرر مؤ من داستانى بگوید و قصدش عیب او و ریختن آبرویش باشد که از چشم مردم بیفتد خداوند او را از دوستى خود بدوستى شیطان براند و شیطان هم او را نپذیرد.


عجایب علم نجوم


دانشمندان معتقدند علاوه بر همه سیارات ،کهکشان ها، و ستارگان که دیده می شوند، جهان شامل مواد تاریک بسیاری است مه کاملا ناپیداست.


اولین موجود زنده ای که در نوامبر 1957 به فضا مسافرت کرد، یک سگ روسی به نام لایکا بود.

اولین انسان فضانورد یوری گاگارین اهل اتحاد جماهیر شوروی سابق بودکه در دوازدهم اوریل 1961 با سفینه فضایی وستک 1 بار به دور زمین گردش کرد .سفر او 108 دقیقه طول کشید.

پایونر 10 اولین کاوشگر فضایی بود کهمنظومه شمسی را ترک کرد. پایونر تصویر خورشید و هشت سیاره اش و همچنین تصویر یک زن و مرد را به همراه دارد،البته اگر موجودات با شعوری با ان برخوردد کنند.

جای پای فضانوردانی که روی ماه قدم گذاشتند برای بیلیون ها سال باقی می ماند، زیرا که باد و یا بارانی در ماه وجود ندارد که جای پا را از بین ببرد.

یو ، یکی از قمر های مشتری، دارای اتشفشان های فعال بیشتری نسبت به هر قمر دیگر در منظومه شمسی است.

ستار گان رنگ های متفاوت دارند. ستارگان سفید و ابی داغ ترین ستارگان،ستاران زرد سردتر و ستارگان سرخ سردترین هستند.

در راه شیری می تواند 1000 میلیارد ستاره وجود داشته باشد، یعنی برای هر فرد ساکن کره زمین تقریبا 200 ستاره وجود دارد.

خورشید روزی 240 میلیون تن مواد سوختی را می سوزاند.

ما فقط یک طرف ماه را می بینیم زیرا زمان چرخش ماه به دور خود برابر زمان گردش آن به دور زمین است.

کهکشان امرات المسلسمه (اندرو مدا) د.ر ترین جرم در فضاست که می توان آن را بدون تلسکوپ دید. این مجموعه عظیم ستارگان، ملیارد ها کیلومتر دور تر ازفاصله ی زمین تا خورشید است. 

 


مطالب مرتبط: 

  1. تاریخچه فضانوردی 
  2. دو مطلب از عجایب جهان 
  3. صومعه بتل یکی از سه کلیسای ترسناک 
  4. فضیلت عجیب بعضی از سوره ها و نتایج جالب آنها 
  5. کلیسای تسخیر شده توسط ارواح(صومعه وبرن) 
  6. شگفتی آفرینش آدم و فرشتگان 
  7. سه مطلب جالب از گوشه و کنار جهان 
  8. روایت حکیمه خاتون در مورد تولد امام زمان 
  9. جدید ترین موجودات کشف شده عجیب 
  10. داستان واقعی از جن.ازدواج با جن

تاریخچه فضانوردی

حضرت على بن الحسین علیه السلام فرمود: عجب است از تکبر کننده برخود بالنده ، آنکس که دیروز نطفه (بد بو و بى ارزش ) بوده ، و سپس فردا مردارى (گندیده ) است .

تاریخچه فضانوردی


از آرزوهای اولیه‌ی بشر این بود که بتواند مانند پرندگان پروزا کند به دنبال این هدف ابتدا از بالون‌هایی که پوشش آن از پارچه‌ای غیرقابل نفوذ بود استفاده کرد و درون آن‌ها را از گازهای سبک‌تر از هوا پر نمود و به آسمان صعود کرد.


    اما این نوآوری با خواست او فاصله‌ی زیاد داشت. لنگلی Langley منجم آمریکایی بود که در زمینه‌ای آئرودینامیک هم تحقیقات جالبی به‌عمل آورده بود، نحوه‌ی تأثیر هوا بر بال‌ها و نیز چگونگی تغییر این تأثیر را با شکل بال هواپیما دقیقاً مورد بررسی قرار داده بود لکن در ساختن هواپیما دستخوش اشتباهاتی گردید به‌ویژه در زمینه‌ی قدرت و مقاومت مواد ساختمانی که به‌کار برده خطاها فاحش بود. از این‌رو نتوانست هواپیمایی قابل استفاده و کارآمد بسازد. او در طی تحقیقات خود پنجاه‌هزار دلار از دولت کمک مالی دریافت کرده بود اما نتیجه‌ی کارش رضایت‌بخش نبود. به‌همین علت روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز در یک سرمقاله‌ی بسیار انتقادی نوشت صرف وجوه ملی در راه تحقق بخشیدن به یک رؤیای واهی کاری احمقانه است و در همین مقاله اشاره کرده بود که بشر تا هزار سال دیگر قادر به پرواز نخواهد بود. فضا را 9 روز پس از انتشار این مقاله برادران رایت Wright به‌نام‌های اورویل و ویلبر با استفاده از تجارب لیلینتال Lilienthal توانستند نخستین پرواز موفقیت‌آمیز خود را در هوا انجام دهند. لیلینتال مهندس آلمانی مانند بسیاری از مردان در رؤیای پرواز در آسمان‌ها بود، او پرواز پرندگان را منبع الهام خود قرار داده بود و می‌کوشید همان اصول را برای پرواز انسان معمول دارد و برای آن‌که نیازی به بر هم زدن بال‌ها نداشته باشد، همان دامی که برای بسیاری از مخترعان وجود داشت خود را به انجام پروزا با هواپیمای بی‌موتور قانع ساخت تا در آخرین سال‌های قرن 19 اولین پرواز خود را با هواپیمای بدون موتور صورت داد. طولی نکشید این‌گونه پرواز‌ها به‌صورت رایج‌ترین ورزش هواپیمایی دهه‌ی آخر قرن 19 درآمد. همان‌طور که یک قرن قبل صعود با بالون یک نوع تفریح به‌حساب می‌آمد. لیلینتال صدها بار این کار را با موفقیت انجام داد اما یک‌بار که سرگرم آزمایش سکان هواپیما بود بر زمین سقوط کرد و درذشت. اگر او 7- 8 سال دیگر زنده مانده بود پرواز برادران رایت را به چشم می‌دید. برادران رایت هیچ‌کدام تحصیلات دانشگاهی نداشتند ولی نشان دادند در سایه‌ی استعداد و پشتکار می‌توان مهم‌ترین کارها را انجام داد.

    اورویل برادر کوچک‌تر قهرمان دوچرخه‌سواری بود و با برادر بزرگ‌تر خود ویلبر یک کارگاه تعمیر دوچرخه به‌وجود آورده بودند. آن‌ها با توجه به ذوق مکانیکی که داشتند و با احتراز از خزاها و اشتباهات لیلینتال در صدد ساخت هواپیمای موتوردار و با سرنشین برآمدند. نخست بر آن شدند تا بال‌ایی برای دوچرخه بسازند و یک موتور احتراق داخلی بسیار سبک برای گرداندن ملخ آن تعبیه کنند. سپس مبادرت به ساختن شهپر یا بال‌های انتهایی نمودند که خلبان را قادر به کنترل هواپیما می‌کند. اورویل برادر کوچک‌تر برای اولین‌بار هواپیما را به مدت یک دقیقه و به‌طول 260 متر به پرواز درآورد. در جائی که فقط 5 نفر تماشاچی بود. اما دولت آمریکا چندان توجهی نسبت بدان مبذول نداشت و روزنامه Scientific American متذکر شد پرواز اورویل یک شوخی و فریب بیش نبوده است. با این حال در آزمایشی دیگر که انجام دادند پرواز نیم‌ساعت به‌طول انجامید و 39 کیلومتر پرواز کردند. ویلبر هواپیما را به فرانسه انتقال داد و در آن‌جا مورد استقبال بی‌سابقه قرار گرفت. متأسفانه ویلبر به‌علت ابتلا به حصبه در 45 سالگی چشم از جهان فروبست و نتوانست به روزگاری برسد که شاهد اهمیت کار خود و ارزش اختراع هواپیما باشد. اختراعی که قبلاً آن را یک شوخی می‌پنداشتند. با اینکه هواپیماها در طی جنگ جهانی اول به بمباران مناطق دشمن و پاره‌ای خدمات نظامی مبادرت کرده بودند هنوز هواپیما را وسیله‌ای برای حمل و نقل تقلی نمی‌نمودند. زمانی دولت آمریکا جایزه‌ای به مبلغ 25 هزار دلار تعیین نمود تا به کسی اعطا گردد که بتواند یک‌سره از نیویورک به پاریس پرواز کند. لیندبرگ هوانورد آمریکایی توانست حمایت سرمایه‌داری را برای خرید یک هواپیمای کوچک جلب کند. آن‌گاه با آن مسافت مذکور را در ت5/33 ساعت طی نمود. بدین‌ترتیب لیندبرگ به‌صورت قهرمان قهرمانان درآمد و تظاهرات زیادی به نفع او صورت گرفت.

    این پرواز اهمیتی بیش از یک عمل صرف قهرمانی داشت. پرواز لیندبرگ راه را برای بسط پروازهای مسافرتی و تجاری هموار ساخت. در دوران جنگ جهانی دوم کشورهایی که در جنگ شرکت داشتند توجهی فوق‌العاده به مسأله‌ی سرعت هواپیما مبذول نمودند. هواپیماهای آن عصر به حداکثر سرعت خود رسیده بود. پس از پایان جنگ تکنیک «پیش‌راندن با جت» یعنی استفاده از روانه‌ای از گازهای داغ در کار آمد. بدین ترتیب که عکس‌العمل ناشی از خروج با فشار گاز از دهانه‌ی رو به عقب، هواپیما را رو به جلو می‌راند. پس از پایان جنگ سرعت هواپیما به حدود 1200 کیلومتر در ساعت (برابر یک ماخ) رسید. ماخ واحد سرعت است که به افتخار ماخ فیزیک‌دان اتریشی نامگذاری شده است. شهرت عمده‌ی ماخ بر اثر نظراتی است که در زمینه‌ی حریان هوا ابراز داشته است. وی نخستین کسی بود که تغییر ناگهانی وضع هوا را تا هنگامی که سرعت متحرکی به سرعت صوت برسد مورد مطالعه قرار داده است. او سرعتی معادل سرعت صورت را یک ماخ نامید. اصولاً سرعت هواپیما به‌وسیله‌ی امواج فشار منتقل می‌شود، از این‌رو هر اختلال فشاری که در هوا پدید آید با سرعت صوت انتقال می‌یابد. هنگام حرکت هواپیما در هوا ذرات هوای واقع در مسیر آن راه را برای هواپیما باز می‌کنند. این امر تا هنگامی که سرعت هواپیما از سرعت صوت کمتر است به آسانی صورت می‌گیرد، زیرا در این‌صورت امواج فشار ناشی از حرکت هواپیما که با سرعت صوت منتشر می‌شوند به فاصله‌ی معتنابهی پیشاپیش آن حرکت می‌کنند. لکن وقتی سرعت هواپیما به سرعت صورت نزدیک می‌شود هواپیما روی به فرا رسیدن به امواج فشار خود می‌گذارد و ذرات هوا را مجال آن‌که از مسیر آن دور شوند نمی‌ماند بلکه مانند برفی که در جلو پارو انباشته شود هوا در جلو هواپیما متراکم می‌گردد. بدین ترتیب هنگامی که سرعت هواپیما به سرعت صوت برسید مقاومت هوا در مقابل حرت هواپیما ناگهان به شدت زیاد می‌شود. این ازدیاد مقاومت شدید را دیوار صوت می‌نامند. تحقیقات دامنه‌داری در زمینه‌ی فضانوردی صورت گرفت و منجر به آن شد دانشمندان آمریکا و شوروی اقدام به تعلیم فضانوردان خود برای اکتشافات فضایی بنمایند.

    یکی از فضانوردان شوروی گاگارین بود که علاقه‌ی فوق‌العاده‌اش به فن هوانوردی او را به دانشکده‌ی خلبانی کشاند. پس از مدتی در آوریل 1961 با یک قمر مصنوعی به نام واستوک I به فضا صعود کرد و در مداری برگرد کره‌ی زمین قرار گرفت. پرواز او در نقطه‌ای مجاور دریای خزر صورت گرفت و مدت 1 ساعت و 8 دقیقه به‌طول انجامید. در تمام مدت پرواز میان این نخستین کیهان نورد و زمین ارتباط رادیویی برقرار بود. گاگارین در طول مدت پرواز برنامه‌های تحقیقات متنوعی اجرا می‌کرد. او نخستین کسی است که مدت درازی حالت بی‌وزنی را تحمل کرده است. موقع برگشت به‌وسیله‌ی ترمز خاصی که خلاف جهت حرکت بود وارد جو زمین گردید. سپس عمل ترمز کردن تحقت کنترل پایگاه زمینی نخست به کمک باله و سپس با چتر نجات صورت گرفت آن‌گاه محفظه‌ی اصلی از سفینه‌ی فضایی جدا شد و هر دو قسمت در فاصله‌ی چند کیلومتری که پیش‌بینی شده بود در نزدیکی حاجی‌طرفان به زمین نشست.

    بعد از گاگارین فضانوردان آمریکایی نیز انجام مأموریت‌های فضایی را به‌عهده گرفتند که بین آن‌ها می‌توان از گلن Glenn نام برد. کسی که در جنگ جهانی دوم و در جنگ کره شرکت داشت و جمعاً 24 مدال و نشان گرفت. علاقه‌ی فراوانی به کارهای مخاطره‌آمیز داشت. به‌طوری که دوران صلح یا جنگ برایش فرقی نداشت. او یک‌بار مسافت لوس‌آنجلس تا نیویورک را با سرعتی سریع‌تر از سرعت صوت پرواز کرد.

    نزدیک به یک سال بعد از گاگارین در مدار کره‌ی زمین قرار گرفت و مدت 4 ساعت و 56 دقیقه سه بار دور کره‌ی زمین گردش نمود.

    اکنون مسابقه‌ی اکتشاف از طرف دولت‌های آمریکا و شوروی به سرعت دنبال می‌شود تا روزی که «رسد آدمی به جایی که به‌جز خدا نبیند» 
 

 
مطالب مرتبط: 

مرکز جهان کجاست؟

امـام صـادق عـلیـه السلام فرمود: روزى پیغمبر (ص ) نزد عایشه بود ناگاه مردى اجازه شـرفـیـابى خواست ، رسولخدا (ص ) فرمود: چه مرد بدى است از این تیره و قبیله ، پس عـایشه برخواست و بدرون اطاق رفت و رسول خدا (ص ) اجازه ورود به آن مرد داد، همینکه وارد شـد حـضـرت بـا روى بـاز از او پذیرائى کرد و با او بگفتگو پرداخت تا هنگامیکه بـپـایـان رسـانـیـد و آنـمـرد از نزدش بیرون رفت ، عایشه (برگشته ) و عرض کرد: اى رسـول خـدا در حـالیـکـه شـما این مرد را به بدى یاد کردى با روى باز از او پذیرائى کـردى ؟ در ایـن هـنـگـام حـضـرت فـرمـود: از بدترین بندگان خدا کسى استکه که براى دشنامگوئیش هم نشینى با او را بد دارند.



مرکز جهان کجاست؟


همواره "مرکز جهان" موضوع مورد توجه بشر بوده است. طی سال‌ها، انسان، مانند کودکی که خود را کانون توجه همه می‌داند، معتقد بود که زمین مرکز کیهان است. برخی از منجم‌های یونان باستان، جهان را متشکل از دو کره می‌پنداشتند؛ یکی زمین و دیگری آسمان، با ستارهای پولک دوزی شده.
فکر می‌کنید، بتوانیم به سمت خاصی از فضا اشاره کنیم و ادعا کنیم که این جا مرکز جهان است؛ همان جایی که انفجار بزرگ اتفاق افتاد؟ همواره "مرکز جهان" موضوع مورد توجه بشر بوده است. طی سال‌ها، انسان، مانند کودکی که خود را کانون توجه همه می‌داند، معتقد بود که زمین مرکز کیهان است. برخی از منجم‌های یونان باستان، جهان را متشکل از دو کره می‌پنداشتند؛ یکی زمین و دیگری آسمان، با ستارهای پولک دوزی شده. در قرن ۱۵ میلادی یعنی حدود ۶۰۰ سال پیش نیکلاس کوپرنیک، منجم لهستانی، نظریه‌ی جدیدی را در مورد شکل قرارگرفتن اجرام آسمانی ارائه کرد که با وجود آن‌که هنوز با واقعیت فاصله داشت، ذهنیت بشر را تا حدودی نسبت به جهان اصلاح کرد. در نظریه‌ی کوپرنیک خورشید در مرکز جهان قرار گرفته است و زمین و دیگر سیارات به دور آن می‌چرخند. اما وی همچنان تصور می‌کرد که صفحه‌ای کروی که ستارگان این منظومه خورشیدی را در بر گرفته، همان منظره‌ی آسمان شب است. امروزه پس از تأیید و رد نظریه‌های فراوان، می‌دانیم که نه تنها ما در مرکز کیهان قرار نگرفته‌ایم، بلکه اصولا جهان ما فاقد مرکز است. از نظر دانشمندان "بیگ بنگ" نام پدیده‌ای است که به آغاز جهان انجامید و اغلب به نوعی انفجار بزرگ تعبیر می‌شود. مشکل این تصور آن است که انفجار، اغلب یک نقطه‌ی مرکزی دارد ؛مثل یک شمع، جرقه و یا یک بمب و در جهت خاصی منتشر می‌شود، ولی در مورد "انفجار بزرگ" این امر،صادق نیست. در واقع ما برای توضیح این رویداد چاره‌ی دیگری نداریم و از شبیه‌ترین موارد قابل لمس برای کمک به فهم آن استفاده می‌کنیم.
"
انفجار بزرگ" نمی‌توانسته در نقطه‌ی خاصی از جهان رخ داده باشد، چرا که اصلا قبل از آن جهانی وجود نداشته. طبق تخمین دانشمندان از عمر جهان، این انفجار حدود ۱۴ میلیارد سال پیش به طور یکسان آغاز و منتشر شده است و "فضا" و "زمان" را با مفهومی که ما امروزه می‌شناسیم ایجاد کرده. فضا از همان لحظه شروع شده و در حال گسترش و انبساط است. این روند هنوز هم ادامه دارد. حالا فرض کنیم که تلسکوپی بسیار قوی داریم و با آن بتوانیم تا هر جا که دوست داشته باشیم رصد کنیم. در آن صورت آیا قسمتی از جهان که در طرف راست ما قرار گرفته از ناحیه‌ای که در سمت چپ ماست، بزرگ‌تر است؟ خیر، کیهان در تمامی جهات ما یکسان است. پس، آیا به نظر شما این به معنی آن نیست که ما در مرکز جهان قرار گرفته‌ایم؟خیر برای درک بهتر، یک بادکنک باد شده را در نظر بگیرید که با خودکار، تعداد زیادی نقطه روی آن علامت گذاری شده. تصور کنید که این بادکنک دنیای شماست و شما یکی از آن نقطه‌ها هستید. توجه کنید که شما فقط مجاز به حرکت روی سطح بادکنک هستید - نه در درون یا بیرون آن. حال از محلی که قرار گرفته‌اید به دنیای بادکنکی خود نگاهی بیندازید. متوجه می‌شوید که تمامی جهات، یکسان به نظر می‌رسد، ولی این به آن معنی نیست که شما در مرکز آن قرار گرفته‌اید. در واقع دنیای دو بعدی شما، اصلا مرکزی ندارد. حال تصور کنید که بادکنک را هرچه بیشتر باد می‌کنیم. می‌بینید که تمامی نقاط در حال فاصله گرفتن از شما هستند و به نظر می‌رسد که همه چیز در حال دور شدن است، اما همچنان می‌دانید که شما مرکز این انبساط نیستید. اندکی مشکل به نظر می‌رسد، ولی وضعیت جهان سه بعدی ما نیز بسیار مشابه همین است. فضا خمیده است و این موجب می‌شود که رفتار آن شبیه پوسته‌ی بادکنک باشد.
انبساط بدون مرکز! این‌که جهان عظیم ما چگونه به وجود آمده و چه خواهد شد، اصولا مفهوم پیچیده‌ای است که گاهی خارج از حد تصور و درک بشر است. دنیا با یک انفجار آغاز شده و در حال گسترش است. این گسترش تا کی ادامه خواهد داشت؟ آیا امکان دارد که زمانی متوقف شود و یا مثلا دوباره جمع شده به نقطه‌ی اولیه باز گردد؟ انفجار بزرگ چگونه رخ داد و علت آن چه بود و قبل از آن چه؟چه‌گونه می‌توان از زمانی سخن گفت که اصلا در آن زمانی وجود نداشته؟

20 تا آیا میدانید جالب

رسـول خـدا صـلى الله عـلیـه و آله فـرمـود: خـداى عـزوجـل از صـاحـب خـوى بـد تـوبـه نـخـواسـتـه ، عـرض شـد: اى رسـول خـدا ایـن چـگونه باشد؟ فرمود: بجهت اینکه هرگاه از گناهى توبه کند در گناه بزرگترى افتد.


آیا میدانستید:


-دارکوب ها قادرند 20 بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند؟
-
مدت زمان گردش سیاره عطارد بدور خود دو برابر مدت زمان گردش آن بدور خورشید میباشد؟
-90
درصد سم مارها از پروتئین تشکیل یافته است؟
-
قلب میگو ها در سر آنها قرار دارد؟
-
بعد از مرگ انسان قلب انسان چهار ساعت و ششها شش تا هشت ساعت، کبد دوازده ساعت، لوزالمعده هفده ساعت و کلیه ها بیست و چهار ساعت بدون اکسیژن زنده هستند؟
-
درازترین جانور یک نوع کرم خاکی است که درازای آن به بیش پنجاه و پنج متر میرسد؟
-
آچار فرانسه را فرانسوی ها درست نکردند بلکه این سوئدی ها بودند که این آچار اختراع کردند و جالبتر اینکه در خود فرانسه این آچار بنام آچار انگلیسی معروف است؟
-
اغلب مارها دارای 6 ردیف دندان میباشند؟
-
شمپانزه ها قادرند مقابل آینه چهره خود را تشخیص دهند اما میمونها نمیتوانند؟
-
قلب والها تنها 9 بار در دقیقه میتپد؟
-
اولین کلیسای ساخت بشر یعنی کلیسای پطرس مقدس در انطاکیه ترکیه میباشد؟
-
اگر سر لاشخور مو یا پر داشت هنگامی که با منقار خود از گوشت لاشه تغذیه می کرد، میکروبها وارد موهایش می شدند و همان جا رشد می کردند اما بی موئی سر لاشخور باعث می شود که کله این حیوان در معرض تابش مستقیم آفتاب قرار گیرد و در نتیجه میکروبها روی سرش از بین بروند ؟
-
چین بیشتر از هر کشوری همسایه دارد، چین با سیزده کشور هم مرز است ؟
-
کبوتر ماده اگر تنها و دور از هم جنسان خود باشد نمی تواند تخم بگذارد، امّا اگر خود را در آیینه ببیند به تصور اینکه کبوتر دیگری وجود دارد تخم میگذارد؟
-
مردها از 100 هزار سال پیش شروع به اصلاح کردن صورتهای خود کرده اند، آنها به کمک گوش ماهی و صدفها این کار را انجام میدادند؟
-
خلیج فـارس 500 هزار سال قدمت دارد ؟
-
تنها با خوردن یک عدد گوجه‌فرنگی در روز نزدیک به نصف نیاز روزانه‌تان به ویتامین ث را دریافت می‌کنید؟
-
اردنی ها چاقترین مردمان دنیا را دارند، بهتر از این را هم بدانید که هفتاد و پنج درصد از خانومها و شصت درصد آقایون اردنی چاق هستند؟
-
اولین مردمانی که نخ را کشف کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند؟


ادامه مطلب ...

تاریخچه اتومبیل آئودی

ابو نعمان گوید: حضرت باقر علیه السلام بمن فرمود: اى ابا نعمان بر ما دروغى مبند تا دین خود را بر باد دهى ،و مبادا خواهیکه سر باشى (و جلو قرارگیرى ) تا دم شوى (و عـقـب بـمـانـى ) و بـوسیله ما مردم را مخور که فقیر گردى ، زیرا بناچار ترا نگذارند و پـرسـش کنند، پس اگر راست گوئى ما تصدیقت کنیم و اگر دروغ گوئى ما ترا تکذیب کنیم .

تاریخچه اتومبیل آئودی


شرکت خودروسازی آئودی نیز چون دیگر خودروسازان اروپایی پیشینه‌ای طولانی دارد و بیش از یک قرن پیش توسط آگوست هورچ آلمانی درسال 1899 به وجود آمد که این شرکت ابتدا نامش هورچ کمپانی بود و سال 1901 اولین خودروی خود را به کمک 15 کارگرش تولید کرد.




این خودرو سرعتی معادل 32 کیلومتر بر ساعت داشت. سال 1909 آگوست هورچ شرکت دیگری را به جای شرکت قبلی تأسیس کرد و آن را Audi نامید که در واقع ترجمه لاتین اسم خودش یعنی هورچ بود. در این زمان خودروهایی را تولید کرد مانند خودروی نوع A که سرعتی برابر با 22کیلومتر برساعت داشت.

همچنین با چند خودرو درمسابقات رالی نیز شرکت کرد. با شروع جنگ جهانی اول شرکت آئودی مجبور به تولید وسایل جنگی شد. آگوست هورچ سال 1920 از مدیریت شرکت آئودی کناره‌گیری کرد اما به عنوان عضوی از هیات مدیره باقی ماند.

در سال 1929 خودروی 6 سیلندر 4655 و سال 1929 خودروهای مدل Derseden و Zwickau را عرضه کرد. در همین سال خودروهای 4 و 6 سیلندردیگری را تحت لیسانس شرکت پژو روانه بازار کرد. سال 1930 شروع به تولید خودروهایی کوچک کرد و در این زمان 9‌/‌17 درصد از بازار خودروی آلمان را در اختیار داشت. با شروع جنگ جهانی دوم همانند دیگر خودروسازان دنیا، شرکت آئودی به تولید جنگ افزار و خودروهای جنگی پرداخت و خودروهای جنگی مدل IFAF و IFAF8 را تولید کرد.

پس از جنگ جهانی دوم درسال 1958 شرکت بنز حدود 87 درصد از سهام این شرکت را خریداری کرد و سال 1959 مابقی سهام شرکت را نیز خرید، اما پس از آن در سال 1964 شرکت Volkswagen 50 درصد سهام آئودی را از شرکت بنز خریداری کرد و شرکتی را با همان نام راه‌اندازی کرد و محصولاتی را با همان نام قدیمی تولید و عرضه کرد و مدل‌هایی چون مدل 60، مدل 75 و مدل 80 و مدل 90 را عرضه کرد. سال 1969 شرکت به NSU پیوست و به NSU Audi تغییر نام داد.

این شرکت سال 1972 خودروی مدل 80 FOX و سال 1974 خودروی مدل آئودی 50 را عرضه کرد. پس از آن خودروهای ورزشی 6 S و 8 Sرا تولید کردند که در مسابقات رالی به موفقیت‌های چشمگیری نیز دست یافتند.

سال 1986 شرکت آئودی خودروی مدل 80 خود را بهبود بخشید و نمونه جدید و پیشرفته‌ای از آن ارائه کرد که با استقبال خوبی مواجه شد و سال 1982 تا 1987 خودروهای سری آئودی 5000 را روانه بازارکرد.

در سال 1991 شرکت آئودی برای سومین سال پی‌درپی دربازارهای آمریکا به بالاترین میزان فروش خود دست یافت و این رشد و افزایش فروش شرکت تا سال 2008 با دستیابی به بازارهای آسیا ادامه داشت. به‌طوری که حدود 60 درصد بازار آسیا را به دست گرفت.

شرکت آئودی اولین تولیدکننده خودروهای تمام گالوانیزه در جهان است، همچنین صاحب خودروی A8 با بدنه تمام آلومینیومی است.

این شرکت همچنین دارای خودروهایی با بالاترین قدرت موتور نیز هست. علاوه براین آئودی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان خودروهای ورزشی، همچنین درتولید خودروهای الکتریکی نیز سرآمد است.

چرا آسمان صاف در هنگام روز اغلب آبی ، ولی در نزدیکی افق سفید است

 از امـام بـاقـر (ع ) روایت کنند که فرمود: چه بد بنده ایست آن بنده که در او طمعى باشد کـه او را بـکـشـانـد، و چـه بـد بـنـده ایـسـت آن بـنـده کـه در او میل و رغبتى باشد که او را خوار کند. 


چرا آسمان صاف در هنگام روز اغلب آبی ، ولی در نزدیکی افق سفید است؟  


چرا خورشید در حال غروب سرخ و آسمان درست در بالای آن همچون پرده‌ای رنگارنگ است؟
چرا در شامگاه سایه‌ای منحنی با حاشیه‌ای سرخ در آسمان شرق پدیدار می‌شود؟ چرا گاهی اندکی پس از غروب خورشید لکه‌ای ارغوانی در آسمان مغرب نمآیان و سپس ناپدید می‌شود؟ این پرسشها مارا به بررسی چه چیزی فرا می‌خوانند. بسیاری از طرحواره‌های مشهور در آسمان صاف بیشتر شامل انتشار نور خورشید از مواد موجود در هواست. از قبیل غبار ، افشانه‌ها ، بلورهای یخ و قطرکها و طرحواره‌های دیگر مبتنی بر جذب انتهای سرخ طیف مرئی بوسیله آب و اوزون در جو. هرگاه یک مه دود مصنوعی بوسیله یک باریکه نور سفید روشن شود و از زاویه معین مورد ملاحظه قرار گیرد، مانند رنگ آسمان بسیار صاف دیده می‌شود. آیا گاز خالص مانند هوا که عاری از همه درات باشد نمی‌تواند نور را منتشر کند و آن را به رنگهای مختلف تجزیه خواهد کرد؟
پدیده انتشار انتشار نور و تفکیک رنگها مربوط به خود مولکولهای هواست، حتی در غیاب ذرات خارجی هم آسمانی آبی خواهیم داشت. طول موج نور از آبی به سبز ، زرد و سرخ افزایش می‌یابد و طول موج مربوط به نور قرمز حدود ۱.۶۸ برابر طول موج نور آبی است. هر یک از اجزای نور خورشید در همه جهتها از مولکول منتشر می‌شود، ولی شدت آن همسان نیست. درخشانترین انتشار در جهت روبرو (مانند اینکه نور یک راست از مولکول می‌گذرد) و رو به پشت (بسوی خورشید) است. به نظر نیوتن رنگهای ظاهری اجسام طبیعی بستگی به این دارد که از آنها چه رنگی شدیدتر منعکس یا بسوی بیننده پراکنده می‌شود . بطور کلی ، شیوه ساده‌ای وجود ندارد که بر اساس ساختار سطح ترکیب شیمیایی و مانند آنها پیش بینی کنیم که آن ماده چه رنگهایی را منعکس یا پراکنده می‌کند. با این همه ، علت آبی بودن رنگ آسمان را با استدلال ساده‌ای می‌توان توضیح داد. همانطور که تامس یانگ با آزمایش نشان داد، طول موجهای گوناگون نور رنگهای متفاوت دارند، طول موج نور را با واحد نانومتر یا با واحد آنگستروم می‌سنجند. دامنه طیف قابل رؤیت برای آدمی nm ۴۰۰ برای نور بنفش تا حدود nm ۷۰۰ برای نور قرمز است. مانعهای کوچک می‌توانند انرژی یک موج فرودی را در همه جهتها پراکنده کنند و مقدار پراکندگی بستگی به طول موج دارد. به عنوان یک قاعده کلی ، هر چه طول موج در مقایسه با اندازه مانع بزرگتر باشد، موج بوسیله مانع کمتر پراکنده می‌شود. برای ذراتی کوچکتر از یک طول موج ، مقدار پراکندگی نور با عکس توان چهارم طول موج تغیـــیــر می‌کند. مثلاً ، طول‌ موج نور قرمز در حدود دو برابر طول موج نور آبی است. بنابراین پراکندگی نور قرمز در حدود یک شانزدهم پراکندگی نور آبی است. نوری که نسبت به مسیر اولیه خورشید در زاویه قائم منتشر شود، تنها نیمی از درخشندگی را خواهد داشت. همه رنگها به این شیوه منتشر می‌شوند. ولی شدت انتشار هر یک از این رنگها در هر جهتی متفاوت است. شدت با عکس توان چهارم طول موج متناسب است. از اینرو نور موج کوتاه (مانند آبی) خیلی شدیدتر از نور سرخ منتشر می شود که طول موج بلندتری دارد. از آنجا که نسبت طول موج آنها ۱.۶۸ است، نسبت انتشار نور آبی ۸ برابر درخشانتر از نور سرخ است.
آسمان آبی اکنون می‌توانید بفهمید که چرا رنگ آسمان آبی است. نور خورشید بوسیله مولکولها و ذرات گرد و غبار موجود در آسمان ، که معمولاً در مقایسه با طول موجهای نور مرئی بسیار کوچکند، پراکنده می‌شود. به این ترتیب ، نور طول موجهای کوتاه (نور آبی) بسیار شدیدتر از نور طول موجهای بلندتر بوسیله این ذرات پراکنده می‌شوند. وقتی که به آسمان صاف نگاه می‌کنیم ، بیشتر این نور پراکنده شده است که به چشم ما می‌رسد. دامنه طول موجهای کوتاه پراکنده شده (و حساسیت چشم آدمی به رنگ) منجر به احساس رنگ آبی می‌شود. کوتاهترین طول موجهای طیف مرئی بیشتر مطابق بنفش است تا آبی ، پس چرا آسمان بجای آنکه بنفش باشد آبی است؟ نور خورشید اولیه در رنگ بنفش تا حدی ضعیفتر از آبی آست و بنفش کمتر از آبی به ما می‌رسد. دلیل مهمتر اینکه چشم انسان نسبت به بنفش کمتر از آبی حساس است. اینکه مردم آبی بودن آسمان را بوجود بخار آب در جو نسبت بدهند، شاید به این دلیل باشد که اغلب توده‌های آب آبی رنگ است. از دلایل آبی بودن دریا این است که وقتی نور سفید چند متر از میان آب می‌گذرد، مولکولهای آب بخشی از انتهای سرخ طیف را جذب می‌کند و نوری که سرانجام به چشم بیننده منعکس می‌شود بیشتر آبی شده است. و در آسمان آب کافی برای چنین جذبی وجود ندارد. لایه اوزون نیز نور سرخ را تضعیف می‌کند، ولی نقش ناچیزی در آبی شدن آسمان دارد. از سوی دیگر ، فرض می‌کنیم که در یک روز مه آلود به آسمان نگاه می‌کنیم. در این صورت ، نور آبی باریکه‌ای که به چشم ما می‌رسد بطور کامل پراکنده شده است، در حالی که طول موجهای بلندتر پراکنده نشده‌اند. بنابراین، احساس می‌کنیم که رنگ خورشید متمایل به قرمز شده است. اگر آسمان جوی نداشت، آسمان سیاه به نظر می‌رسید و ستارگان در روز دیده می‌شدند. در واقع از ارتفاع Km ۱۶ به بالا ، که در آنجا جو زمین بسیار رقیق می‌شود، همان طوری که فضانوردان دریافته‌اند، آسمان سیاه به نظر می‌رسد و ستارگان در روز دیده می‌شوند.
تأثیر شرایط جوی گاهی هوا دارای ذرات گرد و غبار یا قطره‌های آبی به بزرگی طول موج نور مرئی است. اگر چنین باشد، رنگهایی جز رنگ آبی ممکن است به شدت پراکنده شوند. مثلاً ، کیفیت رنگ آسمان با بخار آب موجود در جو زمین تغییر می‌کند. روزهایی که هوا صاف و خشک است، آسمان آبی‌تر از روزهایی است که رطوبت هوا زیاد است. آسمان نیلگون ایتالیا و یونان ، که قرنها الهام ‌بخش شاعران و نقاشان بوده است، به سبب خشکی استثنایی هوای این سرزمینهاست. مه آبی ـ خاکستری رنگی که گاهی شهرهای بزرگ را می‌پوشاند بیشتر به سبب ذراتی است که از موتورهای درون‌ سوز (اتومبیلها ، کامیونها) و کارخانه های صنعتی منتشر شده‌اند. موتور اتومبیل ، حتی وقتی که در حالت خلاص کار می‌کند، در هر ثانیه بیشتر از ۱۰۰ میلیارد ذره منتشر می‌کند. بیشتر این ذرات نامرئی هستند و اندازه آنها در حدود m ۰/۰۰۰۰۰۱ است. چنین ذره‌هایی کالبدی برای تجمع گازها ، مایعات و ذرات جامد دیـگــــــر می‌شوند. این ذره‌های بزرگتر سبب پراکندگی نور و تیرگی هوا می‌شوند. گرانش بر این ذره‌ها تا وقتی که بر اثر تجمع مواد بیشتر در اطراف آنها خیلی بزرگ نشده‌اند چندان تأثیری ندارد. این ذرات اگر بر اثر باران و برف مکرر شسته نشوند ممکن است ماهها در جو زمین بمانند. تأثیر چنین ابرهای غبارآلودی بر آب و هوا و بر سلامتی آدمی بسیار مهم است.
رنگ غروب وقتی به آسمان روز نگاه می‌کنید نوری را می‌بینید که از لایه اوزون اندکی گذشته و جذب بوسیله آن ناچیز بوده است. در هنگام غروب وقتی شعاعهای نور از میان لایه اوزون مسیری مورب (و از اینرو طولانیتر) دارند تا یه ما برسند، جذب بوسیله اوزون اهمیت پیدا می‌کند، ولی در آن موقع نیز دلیل آبی بودن آسمان ساز و کارهای مربوط به پراکندگی (انتشار ریلی) می‌باشد، که قبلا بیان شده. همین تأثیرها رنگ کوههای تیره را در یک روز آفتابی توضیح می‌دهد. اگر کوهها زیاد دور نباشند، تصویرشان آبی رنگ است. چون نور مسلط آبی بوسیله مولکولهای میان شما و کوهها منتشر می‌شود، کوههای تا حدی دور هم باز آبی است. ولی کوههایی که در فاصله دوری قرار دارند سفید هستند، درست همانگونه که افق سفید دیده می‌شود. نور خور شید در حال غروب در واقع نارنجی رنگ است (بین سرخ و زرد)، در حالی که اگر در مسیرشان بسوی ما تنها از میان مولکولهای هوان می‌گذشت، رنگش سرخ بود. دلیل اینکه رنگ آن سرخ یک دست نیست، این است که نور نه تنها از میان مولکولها ، بلکه از میان ذرات ریز و افشانکهای جو هم منتشر می‌شود. در هر موقع از روز وقتی در جهت خورشید نگاه کنید، بخشی از نور درخشان آن را دریافت می‌کنید که از میان همان ذرات ریز و افشانکها منتشر می‌شود و از اینرو آن بخش از آسمان روشنتر از آن است که در غیاب ذرات می‌توانست باشد. وقتی خورشید در بالای آسمان روشنتر از آن است که در غیاب ذرت می‌توانست باشد. وقتی خورشید در بالای آسمان است، اطرافش سفید روشن است. ولی وقتی پایینتر قرار دارد، هر چه غلظت ذرات بیشتر باشد، اطراف خورشید در حال غروب درخشانتر و محیط آن مشخصتر است. در جریان غروب آفتاب در هوای صاف ، سمت الرأس (آسمان درست در بالای سر) آبی‌تر از هنگام روز می‌شود. با توجه به این که افق نزدیک خوشید ممکن است سرخ باشد، این افزایش رنگ آبی عجیب به نظر می‌رسد. برای این ‌آبی بودن چندین توضیح داده شده که محتملترین آنها مربوط به لایه اوزون است. وقتی هنگام غروب نور خورشید مسیر اریب تری را از میان لایه طی می‌کند، جذب انتهای سرخ طیف بوسبله اوزون ،‌موجب تسلط انتهای آبی بر بامه نور می‌شود. برخلاف انتشار ریلی که بامه در طی مسیر با آن روبرو می شود.
آسمان پس از غروب درست پس از غروب خورشید ، سایه زمین از افق خاور بالا می شاید. مرز سایه ، سرخ یا ارغوانی است. رنگ آن بستگی به نوری دارد که بر اثر انتشار ریلی در مسیر طولانی اش از لایه های پایین جو سرخ شده است. در نزدیکی جایی که لبه بالایی سایه را می بینید بخشی از نور در معرض انتشار ریلی قرار دارد و بسوی ما می آید. وقتی نور را دریافت میکنید، رنگ سرخ را در لبه بالا مشاهده می کنید. بخش بالایی سایه زیر لبه ممکن است آبی کم رنگ باشد. به احتمالی بامه آبی ناشی ار نور خورشید است که از میان بخش بالایی و کم چگالتر جو می‌گذرد، از آنجایی که جزء آبی بامه ، به اندازه‌ای تضعیف نمی‌شود که در عبور از بخشهای پایین جو امکان آن وجود دارد، زیرا با مولکولهای هوای بیشتری درگیر بوده است. نزدیک به ۱۰ دقیقه پس از آنکه خورشید غرو ب می‌کند، گه گاه لکه‌ای ارغوانی بر فراز آن در جایی میان ۳۰ و ۷۵ درجه از سمت الرأس پدید می‌آید. این لکه که اغلب نور ارغوانی نامیده می‌شود، به ظاهر ناشی از وجود لایه‌ای از ذرات در ارتفاع ۱۶ تا ۲۰ کیلومتری و در بخش زیرین لایه اوزون است. این ذرات ممکن است غبار بیابان یا ذرات خاکستر یک فوران آتشفشان یا آتش سوزی بزرگی در جنگل باشد. لکه ارغوانی حاصل نور بسیار سرخ و بسیار آبی است که از ناحیه‌های مختلف آسمان منتشر می‌شود. اجزای سرخ از نور خوشید در حاشیه زمین است و از جو زمین می‌گذرد که انتشار ریلی نور را سرخ می‌کند. بخشی از این نور از لایه ذرات عبور کرده و به همین خاطر نور خیلی سرخ دریافت می‌شود. اجزای آبی از نور خورشیدی می‌رسد که از بخشهای فوقانی جو می‌تابد و از اینرو به آن اندازه سرخ نشده است. بخشی از نور در معرض انتشار ریلی قرار می‌گیرد و نور آبی بسوی شما فرستاده می‌شود. وقتی به مسیر نگاه می‌کنید، هر دو اجزای نور سرخ و آبی در مسیر خط دید شما حرکت می‌کنند و ترکیبشان احساس نور ارغوانی را پدید می‌آورد. دلیل اینکه بخشهای دیگر آسمان ارغوانی نیست، این است که بجای رنگ سرخ و آبی تنها ترکیبهای متفاوتی از ته رنگها را دریافت می‌کنیم. وقتی بسوی آنها نگاه می‌کنیم، ممکن است بسته به زاویه دیدمان اقسام ته رنگها را داشته باشند. نور ارغوانی دیگر ولی نادر که در حوالی همان بخش نور اولی در آسمان ظاهر می‌شود، اما یک و نیم تا دو ساعت پس از غروب آفتاب اتفاق می‌افتد. احتمال می‌رود این نور نیز بوسیله همان لایه ذراتی بوجود می‌آید که نور ارغوانی اولی پدید آمد. اگر لایه گسترده باشد، بخشی از نور که از لایه زیر افق منتشر می‌شود ، ممکن است دوباره از لایه مرئی منتشر شود. نور تولید شده بخوبی درخشان است و در آن صورت یک لکه ارغوانی کمرنگ دیده می‌شود.

آیا میدانید؟!

امام صادق (ع ) فرمود: از نشانه ها شرکت شیطان که تردیدى در آن نیست اینستکه فحاش باشد که باکى از آنچه گوید و از آنچه درباره او گویند نداشته باشد.


آیا میدانستید؟!


ـ پروانه ها با پای خود مزه را احساس میکنند .

ـ شتر در هنگام تشنگی میتواند
۹۵ لیتر آب را در کمتر از ۳ دقیقه بنوشد .

ـ تعداد افرادی که سالانه از نیش زنبور میمیرند بیشتر از کسانی است که سالانه از نیش مار میمیرند.

ـ وزن اسکلت انسان بالغ
۱۳ تا ۱۵ کیلوگرم است .

ـ اولین اتوموبیل را مظفرالدین شاه قاجار وارد ایران کرد .

ـ اولین آدامس را جان کورتیس در سال
۱۲۲۷ شمسی ساخت .

ـ تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیة چشم است .

ـ با
۳۰ گرم طلا میتوان نخی به طول ۸۱ کیلومتر درست کرد .

ـ سومریها در قرن چهارم قبل از میلاد خط را اختراع کردند .

ـ یک دهم مردم جهان در جزیره ها زندگی می کنند .

ـ اولین تمبر جهان در سال
۱۸۴۰ در انگلستان به چاپ رسید .

ـ فیل بالغ در روز
۲۲۰ کیلوگرم غذا و۲۰۰ لیتر آب مصرف میکند .

ـ تعداد حشرات موجود در
۵/۲ کیلومترمربع زمین کشاورزی از انسانهای موجود در کل دنیا بیشتر است.

ـ هر فرد عادی درسر خود
۹۰ تا ۱۲۰ هزار رشته مو دارد.

ـ ریش انسان بالغ بر
۵ تا ۱۵ هزار و یک ابرو ۴۵۰ تا ۶۰۰ تار مو دارد.

ـ گربه وسگ هر کدام
۵ گروه خونی دارند و انسان ۴ گروه.

ـ زنبور عسل دو معده دارد: یکی برای انبار کردن عسل ویکی برای غذا.
ـ سریع ترین عضله بدن انسان زبان است.

ـ در سال
۱۹۸۰ بوتان تنها کشور جهان بود که تلفن نداشت.

ـ طول قد هر انسان سالم برابر
۸ وجب دست خود اوست.

ـ طول رگهای بدن انسان
۵۶۰ هزار کیلومتر است.

ـ در برج ایفل
۲۵۰۰۰۰۰ پیچ به کار رفته است.

ـ میزان انرزی که خورشید در یک ثانیه تولید میکند؛ برای تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان در مدت یک میلیون سال کافی است.

ـ خنده آسانتر از اخم کردن است؛ برای خندیدن انسان از
۱۷ عضله صورت وگردن استفاده می کند در حالی که برای اخم کردن از ۴۰ عضله.

ـ گربه در گوشش
۳۲ عضله دارد.

ـ خرسها موجوداتی چپ دست هستند.

ـ مورچه به هنگام مسموم شدن همیشه روی پهلوی راست می افتد.

ـ در فصل پائیز
۷۰۰ تا ۹۰۰ هزار برگ درخت بلوط میریزد.

ـ درصورتی که زنی به کوررنگی مبتلا باشد ؛ فرزندان پسر اوکوررنگ میشوند.

داستان جالب شاگرد و استاد

داود بـن کـثـیـر رقـى گوید: بحضرت صادق عرض کردم : سنتهاى رسولخدا (ص ) چون فـرائض خـداونـد عـزوجـل مـى بـاشـد؟ فـرمـود: بـدرسـتـیـکـه خـداى عزوجل فرائضى را فرض فرموده که بر بندگان لازم گشته ، پس هر که فریضه اى از آنـچـه لازم شـده تـرک کـنـد و بـان عـمـل نـکـنـد و مـنـکـر آن شـود کـافـر اسـت و (رسـول خـدا (ص ) بـکـارهـائى فـرمـان داده که همه آنها خوب است ، پس کسیکه برخى از آنـچه خداى عزوجل بندگانش را بآن فرمان داده از طاعتش ترک کند کافر نیست ولى ترک فضیلت کرده و از خیر کم بهره است .


داستان جالب شاگرد و استاد....

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند.
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله، آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمآیانگر صفات ماست، خدا نیز شیطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد، سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: "در واقع، سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F)  نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمآیانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.
نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن

 

معمای روز دوشنبه l

با سلام میخواستم بهتون بگم که مهلت دادن پاسخ به معمای دوشنبه یک روز دیگه تمدید شد.چون جوابهایی که بعضی دوستان دادند درست نبوده

معمای دوشنبه ۱۲/۱۰

حـضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: هـرگـاه مـردى دعـا کـنـد و پس از دعا بگوید: ماشاءاللّه لاحـول و لاقـوة الا بـاللّه ))) خـداى عـزوجـل فـرمـایـد: بـنـده مـؤ مـن دل به من نهاد و تسلیم امر من گردید حاجتش را بر آورید  

 

معمای امروز

 

با سلام خدمت شما عزیزان

من قصد دارم که توی این وبلاگ یک قسمت به عنوان معمای روزانه قرار دهم.شما عزیزان میتوانید جواب این معما را در قسمت نظر دهید اعلام کنید.من هم جواب معما را فردای آن روز جواب معما را در قسمت خود معما قرار میدهم.

این کار برای تست هوشمان بدک نیست  

 

اما معمای امروز:

معمای امروز جالب ترین معمایی بود که تا امروز شنیدم.من ۱۰ ساعت طول کشید تا این معما را حل کنم  

 

شرح معما

یک روز سه نفر وارد یک ساعت فروشی میشن و یک ساعت را انتخاب میکنند.فروشنده گفت که قیمت این ساعت ۳۰۰۰۰ تومان است.پس هر کدام از خریدارها نفری ۱۰۰۰۰ تومان به فروشنده میدهند که جمعا ۳۰۰۰۰ تومان میشه.خریدارها میروند و بعد از مدتی فروشنده متوجه میشه که قیمت ساعت ۲۵۰۰۰ تومان بوده نه ۳۰۰۰۰ تومان پس شاگرد خودش را صدا میزنه و میگه که برو و این ۵۰۰۰ تومان پول را به خریدارهایی که قبلا اینجا بودند و ساعت خریده بودند پس بده.شاگرد ساعت فروش قبل از اینکه به خریدارها برسه ۲۰۰۰ تومان از ۵۰۰۰ تومانی را که اربابش به او داده بود که به خریدارها پس بده برمیداره و بعد از رسیدن به آنها ۳۰۰۰ تومان به خریدارها میده.یعنی به هرکدام از آنها نفری ۱۰۰۰ تومان میده و خریدارها که نفری ۱۰۰۰۰ تومان داده بودند بعد از پس دادن ۳۰۰۰ تومان سهم هرکدام ۹۰۰۰ تومان میشه.

سوال اینجا مطرح میشه که خریدارها نفری ۹۰۰۰ هزار تومان دادن که کل پول داده اینها میشه ۲۷۰۰۰ تومان(سه نفر بودند و نفری هم ۹۰۰۰ تومان) به اضافه ۲۰۰۰ تومان پولی را که شاگرد ساعت فروشه برداشته میشه ۲۹۰۰۰ تومان در حالی که در اصل ۳۰۰۰۰ تومان پول بوده پس ۱۰۰۰ تومان از این ۳۰۰۰۰ تومانه کجا رفته؟  

 

در قسمت نظر دهید جواب خودتون را بدید.من فردا سه شنبه ۱۳/۱۰ ساعت ۹ شب جواب این معما را خواهم داد.

.

  


 

مطالب مرتبط: 

ویژگی های حضرت مهدی (عج)-143

ابـوحـمـزه گـویـد: حـضـرت صـادق (ع ) را دیـدم کـه هـنـگـامـى کـه مـى خـواسـت از منزل بیرون رود لبانش را مى جنبانید و بر در خانه ایستاده بود، عرض کردم : من شما را دیـدم کـه هـنگامى که از منزل بیرون آمدى لبانت را مى جنباندى آیا چیزى گفتى ؟ فرمود: آرى هـمـانـا انـسان چون از منزل بیرون رود هنگامى که خواهد بیرون رود سه بار بگوید: (((اللّه کـبـر))) و سـه بـار بـگـویـد: (((بـاللّه خـرج و بـاللّه دخل و على اللّه توکل ))) (سپس گوید:) (((اللهم افتح لى فى وجهى هذا بخیر و اختم لى بـخـیـر وقـنـى شـر کـل دابة انت آخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم ))) پیوسته در ضـمـانـت خداى عزوجل مى باشد تا خداوند او را بجائى که بوده است برگرداند
ویژگی های حضرت مهدی (عج)

برخی خصایص و ویژگی های امام زمان (عج) مطابق احادیث و روایات عبارتند از:
  1. از خاندان و ذریه پیامبر است
  2. هم نام و هم کنیه پیامبر (ص) و شبیه ترین مردم به آن حضرت است
  3. نهمین فرزند از فرزندان امام حسین (ع) است
  4. اسم پدرش حسن (ع) است
  5. مادرش سیده کنیزان و بهترین ایشان است
  6. دوازدهمین امام و خاتم الائمه است
  7. دارای دو غیبت صغری و کبری
  8. عمر بسیار طولانی دارد
  9. زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد
  10. گذشت روزگار او را پیر نمیکند
  11. ولادتش پنهانی است
  12. دشمنان خدا را میکشد و زمین را از شرک و ظلم پاک میکند
  13. دین خدا را آشکار و اسلام حقیقی را در روی زمین گسترش میدهد و فرمانروای روی زمین میشود
  14. با شمشیر قیام میکند
  15. دارای نسبتهایی از انبیاست که از آن جمله غیبت است
  16. روش او سیره پیامبر است
  17. پس از آنکه مردم در آزمایش های سخت واقع شوند ظهور میکند
  18. وقتی حضرت مهدی ظهور کند حضرت عیسی نازل میشود و پشت سرش نماز میخواند
  19. پیش از ظهورش بدعت ها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور رایج میشود
  20. هنگام ظهورش منادی آسمان به نام او و پدرش ندا میکند که همه آن را میشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام میکنند
  21. پیش از ظهورش نرخ ها بالا میرود و بیماری ها زیاد میشود و جنگ های بزرگ برپا میشود و بسیاری کشته میشوند
  22. پیش از ظهورش نفس زکیه و یمانی کشته میشوند و در بیدا (مکانی بین مکه و مدینه)خسوفی واقع میشود و دجال و سفیانی خروج میکنند و حضرت آنها را میکشد
  23. پس از ظهورش برکات آسمان و زمین آشکار میشود و زمین آباد میگردد و هیچ کس غیر خدا را پرستش نمیکند
  24. سیصد و سیزده نفر اصحاب او هستند که در یک ساعت به محضرش حاضر میشوند
  25. معجزات بسیاری دارد  و بسیاری به دیدار رحضرتش مشرف شده اند

خوش آمد گویی و دعوت به همکاری

با سلام

ضمن خوش آمد گویی به شما و خرسندی از اینکه این وبلاگ را برای دیدن و البته سرگرم شدن انتخاب کردید به اطلاعتان برسانم که این وبلاگ به منظور جمع آوری مطالب جالب و عجیب از سرتاسر دنیا به وجود آمده است.از شما خواهشمندیم که اگر مطلب جالب و داستان زیبایی دارید با ما همکاری کنید تا ما مطالبتان را با نام خودتان در این وبلاگ قرار دهیم.

با تشکر

مدیریت وبلاگ

طبقات پیامبران و رسولان و ائمه

امام صادق علیه السلام فرمود: پیغمبران و رسولان چهار طبقه باشند: 1- پیغمبریکه تنها براى خودش پیغمبر است و بدیگرى تجاوز نمى‏کند (و خدا بوسیله‏اى وظائف شخصى او را باو مى‏فهماند) 2- پیغمبریکه در خواب مى‏بیند و آواز هاتف را مى‏شنود ولى خود او را در بیدارى نمى‏بیند و بر هیچکس مبعوث نیست و خود او امام و پیشوائى دارد. چنانچه ابراهیم بر لوط امام بود 3- پیغمبریکه در خواب مى‏ببیند و صدا را مى‏شنود و فرشته را مى‏بیند و بسوى گروهى کم یا زیاد مبعوث است مانند یونس، خدا باو فرماید: (147 سوره 37) (ما او را بسوى صد هزار نفر بلکه بیشتر فرستادیم) امام فرمود: مقدار بیشتر سى هزار بود و یونس را پیشوائى بود (که جناب موسى باشد و او شریعت موسى را ترویج مى‏کرد) 4- پیغمبریکه در خواب مى‏بیند و صدا را مى‏شنود و در بیدارى مى‏بنید و او امام است مانند پیغمبران اولواالعزم، ابراهیم علیه السلام مدتى پیغمبر بود و امام نبود تا خدا فرمود: (124 سوره‏2) (من ترا امام مردم قرار دادم ابراهیم گفت از فرزندان من هم؟) خدا فرمود (پیمان من بستمکاران نرسد) کسى که غیر خدا یا بتى را پرستیده امام نگردد. 

 

توضیح:
کلمه (عهد) را که به پیمان معنى کردیم، مجلسى(ره) گوید، مقصود از عهد معنائیست که شامل امامت شود و بمعنى فرمانیکه بفرمانداران نویسند، مى‏آید و در اینجا کنایه از مقام خلافت خداست در زمین، و چون آیه شریفه امامت و پیشوائى امت را از ستمکاران نفى کرد، دلالت دارد بر ثبوت آن براى عادلان و همین آیه دلیل است بر اینکه امام باید معصوم باشد و گناهى از او سر نزند، زیرإ؛پپ غیر معصوم نسبت بخود یا دیگرى ستمگر است. 

 

امام صادق علیه السلام مى‏فرمود. خداى تبارک و تعالى ابراهیم را بنده خود گرفت پیش از آنکه پیغمبرش نماید و او را بپیغمبرى برگزید پیش از آنکه رسولش کند و رسول خود ساخت پیش از آنکه خلیش گرداند و خلیش گرفت پیش از آنکه امامش قرار دهد، پس چون همه این مقامات را برایش گرد آورد فرمود، (همانا من ترا امام مردم قرار دادم) چون این مرتبت در چشم ابراهیم بزرگ جلوه نمود، عرضکرد (از فرزندان من هم) خدا فرمود. (پیمان من بستمکاران نرسد) شخص کم خرد امام شخص پرهیزکار نگردد (و ستمگر از نظر خدا کم خرد است و ممکن نیست که او پیشواى امتى گردد که در میان ایشان مردم پرهیزکار باشد. 

 و فرمود، آقا و سرور پیغمبران و رسولان پنج نفرند که ایشان اولواالعزم رسولانند و آسیاى نبوت و رسالت گرد آنها مى‏چرخد و ایشان: نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد است درود خدا بر محمد و خاندانش و بر تمام پیغمبران. 

 

جابر گوید: شنیدم که امام باقر علیه السلام مى‏فرمود: همانا خدا ابراهیم را به بندگى به پذیرفت پیش از آنکه به پیغمبرى پذیرد و به پیغمبریش پذیرفت پیش از آنکه برسالتش گیرد و برسالتش گرفت پیش از آنکه خلیلش گیرد و خلیلش گرفت پیش از آنکه امامش گیرد و چون این مقامات برایش فراهم نمود امام پنج انگشت خود را (براى نمودن این پنج مقام) جمع کرد به ابراهیم گفت. اى ابراهیم همانا من ترا امام مردم گردانیدم. از بس این مرتبت در چشم ابراهیم بزرگ آمد، گفت. پروردگارا و از فرزندان من هم؟، خدا فرمود: پیمان من بستکاران نرسد.

تعطیلی چند روزه

با سلام

میخوام بگم چند روزی این وبلاگ به خاطر امتحانات پایان ترمم به روز نمیشه امیدوارم این چند روزی که من نیستم تو این وبلاگ خوب سیر کنید

ممنون

حرف های بزرگترین مرد تاریخ

حضرت صادق (ع ) فرمود: هر که چون نماز مغرب را خواند سه بار بگوید: (((الحمد لله الذى یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء غیره ))) خیر بسیارى باو داده شود.
 

ویژگیهای قرآن و احکام اسلام و فلسفه حج 

 

کتاب پروردگار میان شماست که بیان کننده حلال و حرام-واجب و مستحب-ناسخ و منسوخ-مباح و ممنوع-خاص و عام-پندها و مثل ها-مطلق و مقید-محکم و متشابه میباشد. 

عبارات مجمل خود را تفسیر و نکات پیچیده خود را روشن میکند.از واجباتی که پیمان شناسایی آن را گرفت و مستحباتی که آگاهی از آنها لازم نیست.قسمتی از احکام دینی در قرآن واجب شمرده شد که ناسخ آن در سنت پیامبر(ص)آمده.وبعضی لز آنها در سنت پیامبر واجب شده که در کتاب خدا ترک آن مجاز بوده است.بعضی از واجبات وقت محدودی داشته که در آینده از بین رفته است.محرمات الهی از هم جدا میباشند.برخی از آنها گناهان بزرگ است که وعده آتش دارد و بعضی کوچک است که وعده بخشش داده است و برخی از اعمال که انجام اندکش مقبول و در انجام بیشتر آن آزادند 

خدا حج خانه محترم خود را بر شما واجب کرد.همان خانه ای که آن را قبله گاه انشان قرار داده که چونان تشنگان به سوی آن روی آورند و همانند کبوتران به آن پناه میبرند.خدای سبحان کعبه را مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خویش و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرار داد و در میان انسانها شنوندگانی را برگزید تا دعوت او را برای حج اجابت کنند و سخن او را تصدیق نمایند و پای در جایگاه پیامبران الهی نهند.همانند فرشتگانی که بر گرد عرش الهی طواف میکنند و سودهای فراوانی در این عبادتگاه و محل تجارت زائران بدست می آورند و به سوی وعده کاه آمرزش الهی بشتابند.خدای سبحان کعبه را برای اسلام نشانه گویا و برای پناهندگان خانه آمن و امان قرار داد.ادای حق آن را واجب کرد و حج بیت الله الحرام را واجب شمرد.بر همه انسانها مقرر داشت که به زیارت آن برویدو فرمود:((آن کس که نوان رفتن به خانه خدا را دارد حج بر او واجب است و آن کس که انکار کند.خداوند از همه جهانیان بی نیاز است))

تعریفی از عقد مضاربه

 مردى نزد پیغمبر (ص ) آمده عرض کرد: اى رسـول خـدا مـن از وسـوسـه خـاطـر سـخـتـى کـشـیـده ام ، و مـردى عـیـال وار و بـدهـکار و نیازمند هستم ، پیغمبر (ص ) باو فرمود: این کلمات را بسیار بگو: (((تـوکـلت على الحى الذى لا یموت و الحمد لله الذى لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شـریـک فى الملک و لم یکن له ولى من الذل و کبره تکبیرا))) پس زمانى نگذشت که آن مـرد نـزد آن حـضـرت آمـد عـرض کـرد: خـداونـد وسوسه خاطرم را برطرف کرد و بدهى و قرضم را ادا فرمود و روزیم را فراوان ساخت . 

 

عقد مضاربه 

       بند اول:تعریف 

ماده ۵۴۶ قانون مدنی در باب تعریف مضاربه میگوید:مضاربه عقدی است که به موجب آن احد متعاملین سرمایه میدهد و با قید اینکه طرف دیگر با آن تجارت کرده و در سود آن شریک باشد.صاحب سرمایه مالک و طرف سرمایه گیر مضارب نامیده میشود 

کلبه مضارب در لغت به معنی سیر کردن در زمین میباشد.در عمل مالک سرمایه خود را در اختیار مضارب قرار میدهد تا مضارب در نقاط مختلف سیر کند و سودی را به دست آورد و در نهایت برابر سهمی که از قبل مقرر داشته اند تقسیم نمایند.مضاربه عقدی جایز است یعنی هریک از طرفین میتوانند از عقد صرفنظر کنند به شرط آنکه طرف صرفنظر کرده عدم همکاری خود را به طرف دیگر اعلام نماید 

 

     بند دوم:ارکان 

          اول:سرمایه 

سرمایه مالی است که برای امور تجاری در اختیار مضارب قرار داره میشود.اولین رکن مضاربه سرمایه است.بدون سرمایه مضاربه قابل تحقق نیست.برابر ماده ۵۴۷ قانون مدنی: 

۱-سرمایه باید وجه نقد و البته پول رایج کشور باشد نه دلار و لیره و ... و نه وسایل فقط وجه نقد 

۲-سرمایه باشد دقیقا مشخص و معلوم باشد 

 

         دوم:عمل تجاری 

اقدامات مضارب یا سرمایه گیر حتما باید تجاری باشد.مثلا مضارب نمیتواند با سرمایه مالک به زراعت یا معامل اموال غیر منقول بپردازد چون این اعمال تجارتی نیستند.همچنین در عقد مضاربه عامل باید مشخص کند که چه نوع عمل تجاری انجام میدهد.عمل تجاری داخلی یا خارجی و همچنین باید مشخص کند که اصولا کالای مورد تجارت وی چه چیزی هست مثل خرید و فروش اتومبیل یا فرلش و در نهایت عمل تجاری فقط خرید به قصد فروش نیست چه بسا اعمالی مثل دلالی و حمل و نقل هم تجاری محسوب میشوند 

 

        سوم:سود هرکدام به نحو سهام 

در عقد مضاربه باید جزءمشاع هرکدام باید مشخص باشد مثل نصف و ثلث و ... 

در این مورد ماده ۵۴۸ قانون مدنی میگوید:حصه هر یک از مالک و مضارب در منافع باید جزء مشاع از کل از قبیل ثلث و ربع و غیره باشد 

ممکن است در عقد حصه هرکدام از معاملین معین نباشد ولی در عرف معلوم باشد که سهم مضارب چقدر است و فقط در این صورت است که سکوت در عقد منصرف به آن میگردد 

در عقد مضاربه نمیتوان سود را به مالک اختصاص داد و گفته شود که منافع کاملا متعلق به مالک باشد که در چنین صورتی مضاربه باطل خواهد بود و در صورد ابطال عقد عامل مستحق اجرت المثل عمل خود است مگر اینکه عمل خود را تبرعا(مجانی)انجام داده باشد 

سود عقد مضاربه بعد از اتمام یا انحلال عقد تقسیم میشود.در این قسمت حتما لازم نیست که سود باید وجه نقد باشد تا تقسیم شود بلکه اگر کالایی بود نسبت به سهم هرکدام تقسیم میشود و اگر این کالا تا قبل از تقسیم افزایش یا کاهش یافته یا تلف شود از مال هردو میباشد و هردو ضرر یا منفعت میکنند 

 

     بند سوم:تکالیف و وظایف مالک و مضارب 

          اول:تکالیف مالک 

وظیفه مالک در عقد مضاربه گذاشتن سرمایه در اختیار مضارب است که این سرمایه میتواند در اختیار مضارب قرار داده شود یا نزد خود مالک بماند و مضارب هر مقدار که لازم بود از مالک بگیرد یا مضارب حواله پرداخت به مالک بدهد 

 

          دوم:وظایف مضارب 

۱-فعالیت در مدت مضاربه:البته بعد از انقضای مدت با تنفیذ مالک صحیح است 

۲-فعالیت در مطلق بودن مضاربه:مطلق بودن یعنی تجارت خاصی را معمول نکردن که در این صورت باید حد عرفی را رعایت کند 

۳-تعیین نوع فعالیت و روش آن:یعنی مضارب باید برعکس بالا به همان تجارتی که معین شده بپردازد 

۴-نیاز به موافقت مالک برای توسعه فعالیت:یعنی مضارب نمیتواند قسمتی از سرمایه را وارد مضاربه جدید با دیگری کند مگر با رضایت مالک 

 

این مطلب ادامه دارد

لقب قائم

داود بـن زربى گوید: من در مدینه بیمار سختى شدم ، و خبر آن به حضرت صادق (ع ) رسـیـد، پـس بـمن نوشت : خبر بیماریت بمن رسید، پس یکصاع (تقریبا سه کیلو) گندم بـخـر، سـپـس بـپشت بخواب و آن گندم را روى سینه ات بریز و پهن کن بهر گونه که ریخت و بگو: (((اللهم انى اسئلک باسمک الذى اذا سئلک به المضطر کشفت ما به من ضر و مـکـنـت له فـى الارض و جـعـلتـه خـلیـفـتـک عـلى خـلقـک ان تـصـلى عـلى مـحـمـد و آل مـحمد و ان تعافینى من علتى ))) سپس برخیز و درست بنشین و گندمها را از اطراف خود جمع کن ، و (دوباره ) همان دعا را بخوان و آنرا بچهار مد (که هر مدى تقریبا ده سیر است ) تـقـسیم کن ، هر قسمتى را بمسکینى (و مستمندى ) بده و همان دعا را بخوان . داود گوید: من دسـتـور آن حـضـرت را انجام دادم (و آنقدر زود اثر گذاشت که همانساعت بیماریم برطرف شد) و گویا از بند آزاد شدم ، و بسیارى از مردم آنرا انجام داده اند و از آن سود برده اند. 

 

لقب قائم علیه السلام 

 

میپرسند:چرا امام زمان (ع) با کلمه قائم و مهدی خوانده میشود و چرا بعضی با شنیدن لقب قائم برمیخیزد و می ایستد؟ 

 

   پاسخ: 

 

در بسیاری از روایات آن حضرت با القاب قائم و مهدی یاد شده و در مورد قائمبسیار میشد که در زمان ائمه علیه السلام بر اثر ظلم و فساد حاکمان غاصب امامان به یاد امام زمان می افتادند و میفرمودند:قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت. 

قائم یعنی قیام کننده نظر به این که قیام و نهضت حضرت مهدی جهانی است و در تمام تاریخ بشر چنین قیام و حکومتی نبوده است و آن حضرت با این عنوان خوانده میشود. 

اما اینکه پیروان آن حضرت با شنیدن این لفظ و با گفتن این کلمه برمیخیزند و می ایستند یک نوع عمل مستحبی و احترام و اظهار پیوند وانتظار به رآن حضرت است و ضمنا مردم را به یاد نهضت و قیام حضرت مهدی(عج) می اندازد و برای آنها این تلقین عملی میشود که باید برخواست نهضت کرد و امیدوار بود و به زمینه سازی برای ظهور و قیام جهانی رهبری معصوم و قاطع که امید پیامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستی است پرداخت. 

این کار حتی در زمان امام صادق در میان شیعیان معمول بوده و حتی نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا کلمه قائم ذکر شد امام رضا برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود((اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه)).خداوندا بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان 

 

در ادامه مطلب فقط برچسب ها میباشد

ادامه مطلب ...