هر که بدون بصیرت عمل کند مانند کسى است که بیراهه میرود هر چند شتاب کند از هدف دورتر گردد.
امام صادق علیه السلام
سه حکایت جالب در مورد هدفمندی و ایمان به هدف
در یک روز برفی وقتی سه نفر از معلمهای یک مدرسهء روستایی به مدرسه رسیدند از دانش آموزان خبری نبود و مدرسه به دلیل برف شدید تعطیل شده بود.
معلم ها برای سرگرم کردن خود قرارا گذاشتند روی برف با پا خط راستی از یک طرف حیاط مدرسه به طرف دیگر آن درست کنند.برنده کسی بود که خط راست تری رسم میکرد.
نفر اول نهایت سعی خود را کرد و با دقت کافی پایش را در مسیر مستقیم حرکت داد ولی هنگامی که در طرف دیگر حیات نگاه به پشت سر خود کرد خط کاملا منحنی و کج شده بود.
نفر دوم گاهگاهی به پشت سر خود نگاه میکرد ولی او هم توفیقی نیافت.اما نفر سوم توانست با موفقیت خط راستی رسم کند!
به نظر شما چگونه این کار را انجام داد؟
رام کنندگان حیوانات سیرک برای مطیع کردن فیل ها از ترفند ساده ای استفاده میکنند.زمانی که حیوان هنوز بچه است یکی از پاهای او را به تنه درختی میبندند.حیوان جوان هرچه تلاش میکند نمیتواند خود را از بند خلاص کند.
اندک اندک این عقیده که تنه درخت خیلی قوی تر از اوست در فکرش شکل میگیرد.وقتی حیوان بالغ و نیرومند شد کافی است شخصی نخی را به دور پای فیل ببندد و سر دیگرش را به شاخه ای گره بزند.فیل برای رها کردن خود تلاشی نخواهد کرد.
برداشت شما چیست؟
آدم بدبینی به دوستش گفت:بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی میکند برویم.میخواهم ثابت کنم که او فقط بلد است به ما دستور بدهد و هیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمیکند.
دیگری گفت موافقم اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم.
وقتی به قله رسیدند شب شده بود.در تاریکی صدایی شنیدند:سنگ های اطرافتان را بار اسبانتان کنید و آنها را پایین ببرید.
اولی گفت:میبینی ؟ بعد از چنین صعودی از ما میخواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم.محال است که اطاعت کنم!
دیگری به دستور عمل کرد.وقتی به دامنه کوه رسیدند هنگام طلوع بود و انوار خورشید سنگهایی را که آدم خوشبین همراه خود آورده بود روشن کرد.آنها خالص ترین الماسها بودند
برداشت شما چیست؟
برچسب ها
حکایت-حکایت جالب-حکایت زیبا-حکایت کوتاه-داستان-داستان زیبا-داستان کوتاه-عجایب-عجایب جهان-خدا-اعتماد-داستان اعتماد-زیباترین داستان-زیباترین مطالب-هدف-حکایت مدیریتی-هدفمندی
به روزیم ومنتظر حضور سبزتان
۱۹۴۰۵
۳۰