نظام نوین جهانی-معماران فریب و تباهی

حضرت فاطمه( علیه السّلام ) می فرمایند:

هرکس عبادت خالصش را به سوی خدا بالا فرستد٬ خداوند برترین مصلحتش را به سوی او پایین می فرستد.


نظام نوین جهانی-معماران فریب و تباهی

 

نظام نوین جهانی: دولت واحد جهانی دکترین صهیونیزم است که از اخبار کتاب مقدّس مبنی بر تشکیل حکومت واحد جهانی در آخرالزمان نشأت گرفته و محور فعالیت ایلومیناتی ها قرار گرفته است. جرج بوشِ پدر پس از فروپاشیِ اتحاد شوروی و در آستانۀ جنگ اول خلیج فارس، تئوری «نظام نوین جهانی»( New World Order) را رسماً به‌ عنوان استراتژی ملّی امریکا پس از جنگ سرد اعلام کرد. وی در نطقی که در روز 11 سپتامبر 1990 در مقابل کنگرۀ آمریکا ایراد کرد گفت: «جهان به این نتیجه رسیده است که تنها نظام تک‌قطبی است که می‌تواند صلح و امنیت جهان را تضمین کند». اهداف ایلومیناتی ها در راستای تشکیل دولت جهانی عبارتند از: نابودی خانواده به عنوان سلول پایۀ تمامی تمدن ها، از بین بردن تمامی ادیان، از بین بردن ملیّت و ناسیونالیزم، اضمحلال دولتهای حاکم، الغای مالکیت خصوصی، و الغای قانون ارث. 

 


 

برنامه­ ریزی برای فتح جهان:  بانکداران جهانی که در در نیمه ­ دوم قرن گذشته سررشته­ امور مالی بیشتر ملت های اروپا را محکم به چنگ گرفته بودند، بی­تابانه در تلاش بودند تا دایره­ نفوذ خود را تا هر دو کرانه­ جهان گسترش دهند. آنها پس از گذشت چند دهه، به این نتیجه رسیدند که برای دستیابی به این هدف لازم است آتش چند جنگ جهانی برافروخته شود تا دنیای موجود به کلی ویران شده و بستر مناسب برای نظم نوین جهانی فراهم گردد. این نقشه با تمام جزئیات در نامه ­ای که آلبرت پایک، در 15 آگوست 1871 به جوزپه مازینی نوشت تشریح شده است. پایک که به مدارج بالای فراماسونری  دست یافته بود، در این نامه­ عنوان می­کند که هدف اولین جنگ جهانی نابودی حکومت تزاری روسیه است، تا به این وسیله آن کشور وسیع به طور کامل در اختیار نیروهای ایلومیناتی قرار گیرد. بعد از آن هم قرار بود روسیه در نقش یک عامل وحشت برای تحت سلطه درآوردن بقیه کشورها و پیشبرد اهداف ایلومیناتی در جهان مورد استفاده قرار گیرد. مطابق این برنامه قرار بود جنگ جهانی دوم با دامن زدن به اختلافات میان ملی­گرایان آلمانی و سیاستمداران صهیونیست شعله ­ور شود. هدف مورد انتظار از این جنگ گسترش نفوذ روسیه جدید و تأسیس ایالت اسرائیل در کشور فلسطین بود. بهانه­ در نظر گرفته شده برای برافروختنجنگ جهانی سوم هم اختلافات میان صهیونیست­ها و اعراب(مسلمانان) بود که قرار بود نیروهای ایلومیناتی به آن دامن زده و جنگ را در سراسر جهان گسترش دهند. در این نامه خصوصاً به این نکته اشاره شده است که؛  «یکی از اهداف اصلی ایلومیناتی در این مقطع، به جان هم انداختن نیهیلیست­ها و خداپرستان، و به راه انداختن یک طوفان سهمگین اجتماعی­ است که در سایه­ ترس و وحشت حاصل از آن تصویر آمیخته با خشونت و درنده ­خویی از خداپرستی در ذهن ملت ها ثبت گردد(1). سپس انسانها در هرکجا که باشند، مجبور خواهند شد در مقابل این اقلیت آشوبگر و برهم زننده­ آرامش و تمدن ایستادگی کرده و آنها را از صفحه روزگار محو نمایند. با نابودی آنها روح بشر از قید و بند پرستش خداوند آزاد خواهد شد. آنوقت ما می­مانیم و گروه گروه انسانهای رها شده از طلسم مسیحیت، با روح­های سردرگمی که فطرتاً مشتاق پرستش اند ، اما چیزی که درخور پرستیدن باشد نمی­یابند ... و بالاخره وقتی این اشتیاق و محرومیت به اوج خود رسید، لوسیفر بزرگ(!) در جهان تجلی خواهد کرد، آیین راستین پرستش او در همه­جا آشکارا برپا خواهد شد و بساط مسیحیت و خداپرستی برای همیشه از جهان برچیده خواهد گردید»- برگرفته از مقاله «خاندان شیطانی روچیلد»، مترجم ش. ابری، سایت وعده صادق.  

1-این امر امروز از دو طریق وحشیگری های فرقه های اسلامی سلفی و همچنین اهانت به مقدسات و تحریف تاریخ اسلام و رسول خدا(ص) از سوی دیگر عوامل صهیونیزم انجام می گیرد.

معماران فریب و تباهی: نویسندۀ استونیایی، یوری لینا در کتابی با عنوان «معماران فریب» پس از شرح تاریخچه ای ششصد صفحه ای از فراماسونری و تشکیل و گسترش آن توسط بانکداران متنفذ یهودی عنوان می کند که متأسفانه بخش غالب جامعۀ غرب، فراماسونری ِگروه نخبۀ مالی یهود را پذیرفته است. لینا می‌نویسد: سیصد خانودۀ اصلی بانکدار یهودی، از فراماسونری به عنوان یک ابزار برای کنترل و تخریب جهان غرب استفاده کرده‌اند. بر اساس بایگانی‌های لژ شرقی بزرگ و قدرتمند فرانسه که در ژوئن سال 1940 ضبط شده و سپس توسط روسها افشاء گردید، لینا با ذکر جزئیات نشان می‌دهد که چگونه فراماسونری برای سلطۀ جهانی توطئه کرده و بسیاری از انقلاب‌ها و جنگ‌های بزرگ معاصر را هماهنگ کرده است.

ماسون‌هایی که غالباً یهودی بودند، مسئول پیدایش کمونیزم، صهیونیزم، لیبرالیزم و اومانیزم هستند.آنها میلیون‌ها ایده آلیست زودباور را با ترویج اتوپیایی مبتنی بر ماتریالیسم و خردگرایی اغفال کردند و «آزادی، برابری، برادری» و «مالکیت عمومی» را به آنها دیکته کردند؛ کاری که «طعمه گذاری و جابه جایی» نام گرفته بود. این جنبش‌های ظاهراً «انقلابی و مترقی جهانی» همگی بازتاب سرپیچی ابلیس علیه قوانین خدا و طبیعت هستند که در قلب فراماسونری جای دارد.   هدف اولیه فراماسونری مدرن، ایجاد یک نظم نوین جهانی است؛ «یک معبد سلیمان معنوی که در آن افراد غیر عضو چیزی جز برده نیستند». وی ثابت می کند که فراماسونری مبتنی بر یهودیت بوده و «ارگان سیاسی اجرایی گروه نخبۀ مالی یهود» است. هدف مشترک این جنبش‌های الهام گرفته از فراماسونری، نابودی نژاد، ملیت و خانواده است که از طریق ایجاد انشقاق اجتماعی، ترویج تساهل و تسامح، الحاد، نیهیلیسم، گلوبالیسم، آزادی جنسی و همجنس گرایی و در نتیجه فروکاستن انسانیت به یک خمیر متحد الشکل غیرکارکردی و شکل‌پذیر انجام می گیرد-- منبع: savethemales- نشریۀ سیاحت غرب شماره 80

 

        

 

لینا و دیگرانی که می‌کوشند نسبت به وضعیت واقعی بشریت هشدار دهند، توسط کسانی که غیر مستقیم از سوی بانکداران به کار گرفته شده‌اند، برچسب سامی ستیز، فاشیست و نفرت پراکنان دست راستی می‌خورند. این تاکتیک، توطئه‌گران را در برابر مداقه دقیق حفظ کرده و بحث و گفتگو درباره مخمصه مخوفی را که در آن قرار داریم ناممکن می‌سازد. بدون وابستگی به فراماسونری، هیچ شانسی برای رسیدن سریع به یک سمت دولتی ـ فارغ از میزان استعداد اشخاص ـ وجود ندارد(1). فراماسونها نه تنها بر سیاست بلکه بر تمامی بخش‌های جامعۀ غرب از جمله علوم و فرهنگ نیز کنترل دارند. او می‌نویسد: حیات فرهنگی فعلی عملاً ناخودآگاه شده است.

1-سیاستمداران فاسد که با عضویت در فراماسونری به پست و مقام می رسند باید در جهت تحقق اهداف فراماسونری که همانا گسترش فساد و تباهی در زمین در راستای سلطه جهانی صهیونیزم است حرکت کنند. تا بندگان پول و قدرت در جوامع وجود دارند که ملّت، وطن، دین، شرف خود را در ازای پول و مقام به فراماسونری یهود و روح خود را به شیطان می فروشند، هر روزِ بشریت از روز پیش بدتر خواهد بود.

اچ. جی. ولزِ فراماسون در جزوۀ خود با نام «توطئۀ آشکار: طرح یک انقلاب جهانی» (1929) یک «جامعه باز مخفی» را توصیف می‌کند که مرکّب است از مردان پیشرو جامعه که یک نیروی پنهان را برای تضمین منابع جهانی، کاهش جمعیت از طریق جنگ و جایگزین کردن «دولت ـ ملت» با یک دولت خودکامۀ جهانی را در دست دارند.جنگ‌ها، انقلاب‌ها و رکودهای اقتصادی(1) همگی بخشی از یک روند انقلابی هستند که برای تحمیل حکومت جهانی به بشر بر اساس دستورالعمل فراماسونی طراحی شده‌اند.

1- ایجاد متناوب بحران های اقتصادی و رکود در جهان یکی از راههای اصلی صهیونیزم بین المللی برای تضعیف دولتها و افزون ساختن ثروت خود است. دکتر جان کولمن نیز در کتاب کمیتۀ 300 به این موضوع اشاره می کند. یهود با سلطه بر بازارهای مالی به طور مرتب با تغییر نرخ ها، بسیاری را ورشکست کرده و بر ثروتهای بی حساب خود می افزایند. چنان که پیش تر اشاره شد جنگهای اروپا از دورۀ لشگرکشی های بزرگ ناپلئون بناپارت(که از اعضای فراماسونری بود) یکی از دلایل انباشت ثروت در دست یهودیان بوده است. سران دولتهای اروپایی که فراماسونهایی از Order ها(طریقت های) گوناگون بودند به دستور هستۀ مرکزی، کشورهای متبوع خود را به جنگ هایی کشاندند که از یک سو خزانه های یهود را انباشته تر کرد و از سوی دیگر با تضعیف کشورها زمینۀ سلطۀ بین المللی یهود را فراهم کرد. کورتیس ب. دال در سال 1968 می گوید: «بانکداران بین المللی به سوی کنترل کامل جهان در حرکتند؛ کنترل انحصاری و دراز مدت سیاسی و بازارهای جهانی برای سود شخصی. آنها برای رسیدن به اهداف خود جنگهای متعددی ایجاد کرده و می کنند»-روزی که دلار می میرد؛ ویلارد اینتلون(1973). آنان حتی به بهانۀ این جنگ ها که خود بانی آن بودند زمینۀ تأسیس نهادهای بین المللی چون «جامعۀ ملل» و «سازمان ملل متحد» که از گام های اصلی در راستای ایجاد دولت واحد جهانی بود را فراهم آوردند. جامعۀ ملل پس از جنگ اول جهانی تأسیس شد و به بهانۀ حفاظت از صلح بخشی  از اختیارات حکومت های ملّی را گرفت. سازمان ملل متحد نیز پس از جنگ دوم جهانی تأسیس شد و بخش بیشتری از اختیارات جهان را اخذ نمود. این زالوهای خونخوار بین المللی که نسل اندر نسل خبیث تر و خطرناکتر می گردند، سیصد سال است که به مکیدن خون بشریت مشغول اند.

 

       

بانکداران بزرگ

«کنترل پول یک ملت را به من بدهید؛ برای من اهمیت ندارد که قانون آن ملت را چه کسی می نویسد»

مایر آمشل روچیلد

 

بانکداران ماسونی مستقر در لندن بودند که نازیسم(1) را به منظور برافروختن جنگ و تضعیف دولتهای اروپایی و سرازیر کردن موجودی خزانه های آنها به بانکهای خود و همچنین تأسیس دولت یهود در فلسطین به قدرت رساندند.ماسون‌ها ایالات متحده را به عنوان پایگاهی برای پیشبرد اهداف خود برای چیرگی بر جهان انتخاب کردند(2).

1-سیاست هیتلر در قبال یهودیان، بنا بر درخواست سران صهیونیزم، اخراج آنها از قلمرو حکومتی آلمان و اروپا برای مهاجرت دادن ایشان به آمریکا و فلسطین بوده است. دکتر هانس فریدنتال، رهبر سابق فدراسیون صهیونیستهای آلمان پس از جنگ گفته بود: «گشتاپو برای ترویج مهاجرت خصوصاً به فلسطین، هر کار که لازم بود انجام می داد. ما اغلب در هنگام لزوم به آنها کمک می کردیم و هر چیز لازم را برای مهاجرت ایشان از مقامات رسمی نازی می خواستیم». فرانسیس نیکوزیا در طی تحقیقی در سال 1985 نتیجه گرفت که: «رایش سوم نهایت همکاری را با صهیونیستها انجام داد تا جایی که صهیونیستها با پخش فیلم، جمع آوری پول، و دیگر آموزشها، یهودیان آلمان را برای مهاجرت به فلسطین آماده می ساختند». در یکی از دستورالعملهای داخلی سازمان اس.اس. در سال 1934، بر حمایت گسترده و فعال این سازمان از تلاش صهیونیستها برای انتقال یهودیان به فلسطین تأکید شده است. یکی از افسران اس.اس. به نام میلدن اشتاین به همراه مقامات صهیونیستی در سفری شش ماهه به فلسطین زمینه های توسعۀ صهیونیزم در فلسطین را بررسی کردند. وی پس از این سفر، طی 12 مقاله در روزنامۀ مشهور آلمانی آنگریف(در سال 1934) ضرورتهای حمایت از صهیونیستها برای مهاجرت به فلسطین را با عنوان«سفر یک نازی به فلسطین» را چاپ کرد. میلدن اشتاین چند ماه پس از این سفر به ریاست امور یهودیان در بخش سرویس امنیتی اس اس منصوب شد تا بتواند فعالیت بیشتری در راستای تحقق هدف صهیونیستها صورت دهد.

2-ایلومیناتی ها به هیچ دولتی وفادار نیستند و از ایالات متحده به عنوان ابزاری برای حرکت به سوی تشکیل دولت جهانی خویش استفاده می کنند. آنها این حقیقت را که قصد دارند پس از توفیق در انتقال قدرت دولتها به نهادهای بین المللی و استحکام پایه های حکومت جهانی خود، آتش سومین جنگ جهانی را نیز بر افروخته و دولت جهانی خویش را به مرکزیت اروپا بر پا سازند، کتمان نمی کنند. بحران جنگ جهانی سوم، آخرین بخش از سناریوی جنگهای جهانی یهود است که می باید با تضعیف حکومتهای جهان و از بین بردن ابرقدرتهای مسیحی غرب و شرق، زمینه ساز حکومت جهانی اشرار یهود باشد. در این راستا دیوید راکفلر در سخنرانی خود که در سال 1994 در مراسم ضیافت شام سفیران سازمان ملل انجام داد در خصوص فرصت پیش آمده برای دوره انتقال به نظم نوین جهانی چنین عنوان کرد: «پنجره‌ای که برای استقرار حقیقی صلح‌آمیز و مستقل نظم جهانی باز شده است زیاد دوام نخواهد آورد. ما در شرف دگرگونی جهانی هستیم. تنها چیزی که نیاز داریم بحرانی بزرگ و به موقع است تا کشورها نظم نوین جهانی را بپذیرند و از آن تبعیت کنند».

 

 

لینا می نویسد: انسان‌ها به طور طبیعی به طرف خیر کشش دارند و از شرّ بیزارند، از این رو شرّ همواره خود را به لباس خیر در می‌آورد. فراماسونری برای جامعه و رده‌های پائینی خود وانمود می‌کند که خود را وقف بهتر کردن مردمان خوب، انسان گرایی، تساهل و مدارا، مسیحیت و از این قبیل کرده است. اگر این حقیقت داشت، آیا آنها باید با فشار کارد بر گلوی اعضای خود، سوگند حفظ اسرار را از ایشان بگیرند؟... لینا از متون ماسونی که در سال 1910 در یک مجلۀ آلمانی به چاپ رسیده نقل می کند که: «اندیشۀ راهبر در تمام زمان‌ها بر نابودی و انهدام متمرکز است، چرا که قدرت این جامعۀ مخفی بزرگ، فقط از ویرانه‌های نظم موجود جامعه خواهد برخاست».

 

  

Ordo ab chao = order out of chaos 

«نظمی که از بطن هرج و مرج بیرون خواهد آمد» 

 

               

         «آتش در اندیشۀ انسانها»               «بستنی‌های مگنوم با طعم 7 گناه مُهلک» 

هدف فراماسونری به آتش کشیدن است؛ آتشی که باید از درون آن ققنوسی جدید متولد شود.

فراماسونها تمامی نبوغ خویش را در راه «تخریب» به کار می گیرند.

 

 لینا می نویسد: ما با بزرگ‌ترین بحران معنوی در تاریخ بشر مواجه هستیم...آنها تاریخ، شرافت، خرد، احساس مسئولیت، بینش معنوی و سنت‌های ما را از ما گرفته‌اند. او اثر خود را با این جمله‌ به پایان می‌رساند که: شرّ عنصری غیر کارکردی است و به ناگزیر خود را نابود می‌کند. فراماسون‌ها در دل فلسفۀ خود، بذرهای نابودی آن را می‌پرورانند».

 

 

New World Order: The Jewish World Domination

در جدول فوق، لیست برخی از جوامع مخفی و نهادهای مالی، سیاسی، مذهبی، آموزشی و نیز سازمانهای جاسوسیِ تحت کنترل ایلومیناتی دیده می شود( به نام فرقه بهائی در لیست گروه مذهبی توجه فرمایید).

 

 امپراتوری نامرئی

 

  

ساختار دولت نامرئی صهیونیزم جهانی

 

در سمت راست، انجمن ها و تشکیلات اروپایی به مرکزیتِ “The Group” (در انگلستان)و در سمت چپ، انجمن ها و تشکیلات آمریکایی به مرکزیتِ “The Order”یا Skull&Bones، و در پائین، کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شورویِ سابق و حزب کمونیست ایالات متحده به چشم می خورد... بالای صفحه، در سمت راستِ مستطیل ایلومیناتی، کمیتۀ بین المللی برابری جنسیتی(و نیز همجنس گرایی) دیده می شود، و این نشانۀ اهمیت این موضوع برای ایلومیناتی در ایجاد آشفتگی در نظام اجتماعی(با شورانیدن نیمی از جمعیت علیه نیم دیگر) در راستای ایجاد آنارشیزم مورد نظر پروتکلهاست. لازم به ذکر است که ایلومیناتی که مصرّانه سنگ برابری جنسیتی را بر سینه می کوبد، به هیچ زنی حق قدم نهادن به فراماسونری و دیگر جوامع مخفی خویش را نمی دهد!ل‍ژهای فراماسونری و دیگر جوامع مخفی خویش را نمی دهد! سران صهیونیزم برای زنان حتی حقوق نازل دین یهودیت را نیز قائل نبوده و مقام زن را در حد یک «بردۀ جنسی» تنزّل داده اند، اما به مدد امکانات رسانه ای و تبلیغات،این وضعیت را «حقوق زن در نظام لیبرال دموکراسی» معرفی می کنند!

 

 

   محفل ایلومیناتی و کنترل «جنگ سرد»

 

نبرد علیه رباخواری(به قلم یوری لینا):   پس از انقلاب فرانسه استفاده از پول کاغذی گسترش یافت. صاحبان طلا برای کسب قدرت بیشتر شروع به کلاه برداری های اقتصادی نمودند. آنها بیش از مقداری که طلا داشتند پول چاپ کرده و با وام دادن آن بهره می گرفتند. آنها به تدریج تا ده برابر طلایی که نزدشان بود پول قرض می دادند، این خیانت در امانت در دنیایی که فراماسون ها نفوذ داشتند به امری عادی بدل گردید. بانکهای آمریکایی می توانند تا ده برابر پولی که در اختیار دارند وام دهند و بدین ترتیب نرخ بهره در واقع 80  درصد است و نه 8 درصدی که رسماً اعلام می گردد. بانکداران فراماسون از هیچ، پول تولید کرده و ما را مجبور می کنند تا برای آن بهره پرداخت کنیم... در نوامبر سال 1688، پادشاه کاتولیک انگلستان با پشتیبانی مالی یهودیان ارباب پول در آمستردام و به رهبری «پرایر دو زایون» و «انجمن نارنجی» سرنگون شد و در فوریه 1689 ویلیام سوم بر تخت سلطنت انگلستان نشانده شد. انگلستان پس از پنجاه سال جنگ با فرانسه و هلند در وضعیت بدی قرار داشت و شاه جدید از چند بانکدار قدرتمند تقاضای کمک نمود. آنها وامی به میزان 25/1 میلیون پوند برای انگلستان فراهم نمودند اما تنها 750 هزار پوند تحویل دادند. شرایط وام نیز این بود که اسامی وام دهندگان نباید افشا شده و حق بنا کردن بانک انگلستان نیز برای آنان تضمین شود. مدیران این بانک اجازه یافتند که یک ذخیره طلا ایجاد کنند که براساس آن در برابر هر پوند طلایی که نزد آنها سپرده می شود ده پوند وام صادر نمایند. آنها همچنین اجازه یافتند که بدهی ملّی را تحکیم نموده و پرداخت سالیانه آن و بهره اش را از طریق بستن مالیات مستقیم بر مردم تضمین نمایند. بانک خصوصی انگلستان با داشتن اجازه انتشار پول، در سال 1694 تأسیس گردید. قرض دادن با ربا به میزان وسیعی ادامه یافت و بدین ترتیب مردم انگلیس متحمل قرضه مالی هنگفتی شدند. مالیات می باید افزایش پیدا می کرد و قیمت ها دو برابر می شد. بدین صورت بانکداران فراماسون قادر شدند استفاده هنگفتی برده و همچنین کنترل تحولات سیاسی را کاملاً در اختیار گیرند. با 5 درصد بهره، فقط دو سال طول کشید تا بانک به اندازه تضمینی که نزد آن وجود داشت درآمد کسب کند. در سال 1698، قرضه مالی از 25/1 میلیون پوند به 16 میلیون رسید. در سال 1815 این مبلغ 885 میلیون بود و در 1945 به 5/22 میلیارد افزایش یافت. در سال 1995 قرضه ملّی به 300 میلیارد پوند رسید که برابر 45 درصد درآمد سرانه ملّی بود. حتّی کمیته مک میلان که در سال 1929 تشکیل شد نتوانست مشخص نماید چه کسی بر بانک انگلستان تسلّط دارد. تنها یک نام به بیرون درز کرد: «روچیلد». تمام جنگ های بزرگ و پشتوانه مالی آنها توسط خانواده بانکدار روچیلد بوقوع پیوسته اند. 40 بانک مرکزی از مهمترین بانک های مرکزی جهان به شیوه بانک مرکزی انگلیس تأسیس شدند. بدین صورت بانکداران ماسونی کنترل توسعه دراز مدت در جهان را با شیوه وام بهره دار در اختیار گرفتند؛ بانک مرکزی به عنوان واسطه، سیاستمداران به عنوان بازیچه، و مردم به عنوان برده. بانکهای فراماسونها بدین ترتیب بر صحنه سیاست مسلط شدند در حالی که اعمال آنها قابل رؤیت نیست...

*هفته نامه آمریکن فری پرس می نویسد:  «از زمانی که روچیلدها جای بانک انگلستان را گرفته‌اند، کنترل بانکی خود را در میان کشورهای جهان گسترش داده‌اند. روش آنها بدین صورت بوده است که سعی کرده اند تا سیاستمداران فاسد یک کشور را بر آن دارند تا وام‌های کلانی را بپذیرند که هیچ‌گاه نتوانند آنها را بازپرداخت کنند، و بدین ترتیب کشورهای مختلف را وامدار قدرت‌ بانکی خود نموده اند. اگر رهبری از پذیرش وام خودداری می‌کرد، اغلب  یا برکنار می‌شد و یا ترور، و در صورت شکست چنین اقداماتی جنگ آغاز می‌شد تا یک شعبه بانک ربوی روچیلد در کشور مورد نظر تأسیس ‌گردد. روچیلدها کنترل فدرال رزرو آمریکا، بانک انگلستان، بانک مرکزی اروپا، صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، و بانک تسویه‌حساب‌های بین‌المللی را در دست دارند. آنها همچنین مالک بیشترین ذخایر طلای جهان و نیز بورس طلای انگلیس هستند که هر روز قیمت طلا را تنظیم می‌کند. شرکت اعتباری سوئیس دارایی روچیلدها را 231 تریلیون دلار تخمین زده است».

اقتصاددان آرژانتینی  آلمانی سیلویو گسل آرزومند بود که پول بدون بهره را مرسوم کند. ماگریت کندی در کتاب خود بنام «بهره و تورم پول آزاد» نشان می دهد که چگونه تئوری اقتصاد آزاد گسل در دهه 1930 موجب تلاش هایی با پول بدون بهره در چندین کشور شد، از جمله آلمان، سوئیس، اسپانیا و ایالات متحده. مخصوصاً مدلی که در شهر کوچک ورگل در اتریش مورد استفاده قرار گرفت بسیار موفقیت آمیز بود. در آگوست 1932 شورای شهر ورگل اسکناس خودشان را به بهای 32.000 شلینگ انتشار دادند و آن را «اسناد رسمی کار» نامیدند. به پشتوانه معادل موجودی شلینگ در بانک، شهر ابتدا 12.600 «اسناد رسمی کارِ» در گردش گذاشت. بهای استفاده از پول یک درصد در ماه بود. این بها توسط شخصی که اسکناس را صاحب بود در آخر ماه به صورت یک تمبر که بر پشت اسکناس چسبانده می شد پرداخت می گشت، شهر دستمزد ها و مصالح ساختمانی را با این پول پرداخت نمود. یک پیست اسکی ساخته شد، خیابان ها بازسازی شدند و همین طور سیستم کانال ها. چندین پل ساختند، جاده ها و خدمات عمومی را بهبود بخشیدند، حقوق و مصالح را با این پول پرداخت نمودند که مورد قبول قصاب، کفاش، نانوا و هر کس دیگری بود. بهای کوچکی که پرداخت می شد همه را مجبور می کرد که این پول را در گردش بگذارند بجای این که از پول شلینگ استفاده کنند. در عرض یکسال 32.000 «اسناد رسمی کار» در 463 بار در گردش قرار گرفت و بدین صورت مبادله کالا و خدمات را به ارزش 14.816.000 شلینگ ممکن ساخت. در مقایسه با پول تنبل ملی آن اسناد هشت برابر سریعتر در گردش قرار گرفتند. بیکاری در عرض یکسال 25 درصد کاهش یافت. با این وصف، وقتی 130 منطقه در اتریش در اتخاذ این مدل علاقمندی نشان دادند، در اول سپتامبر 1933 بانک ملی اتریش چاپ هرگونه پول محلی را قدغن نمود. بیکاری به وضعیت قبلی برگشت، رفاه ناپدید شد و وضعیت به «حالت عادی» مورد علاقهفراماسون ها بازگشت.

در کتاب های تاریخ آمریکا هیچ چیزی در مورد نقش بانکها در جنگ های استقلال آمریکا نوشته نشده است، نه حتی در مورد پول بدون بدهی «پشت سبز» که آبراهام لینکلن منتشر کرده بود. وجود آنها تنها در برخی از دایره المعارف ها تأیید شده است. برای تأمین جنگ داخلی آمریکا که در آپریل 1861 آغاز شد، لینکلن مجبور شد از حق کنگره برای انتشار پول خود استفاده نماید. بین سالهای 1862 تا 1864، 450 میلیون دلار پول بدون بهره «پشت سبز» چاپ شد. لینکلن برای انتخاب دوباره در سال 1864 قول داد که به محض پایان جنگ، نبرد با بانکها را آغاز نماید. لرد گوشن، نماینده دنیای سرمایه داری، در تایمز لندن نوشت: «اگر این سیاست مالی دائمی شود، دولت می تواند بدون هیچ گونه هزینه ای پولی را که لازم دارد به دست آورده و بدهی خود را پرداخته و وام هایش را بازپرداخت نماید. دولت همچنین به اندازه کافی برای تجارت پول خواهد داشت و به اندازه ای دارای سلامت مالی خواهد شد که در تاریخ سابقه ندارد. اگر ما این دولت را سرنگون نکنیم، او ما را سرنگون خواهد کرد». جنگ داخلی در نهم آوریل 1865 به پایان رسید و تنها 6 روز بعد، لینکلن توسط جان ویلکس بوت که یک فراماسون درجه 33 بود به قتل رسید. بوت نیز خود به سرعت به قتل رسید. پس از قتل لینکلن، اوضاع به حال «عادی» بازگشت! مقدار پول در گردش، که در سال 1866 به 9/1 میلیارد دلار رسیده بود یعنی 46/50 دلار به ازای هر نفر، در 1876 به 605 میلیون دلار کاهش یافت یعنی 60/14 دلار به ازای هر نفر. در نتیجه در عرض ده سال، 56.446  ورشکستگی رخ داد و قریب به دو میلیارد دلار از بین رفت. بانکداران ماسونی در سال 1887، پول در گردش را به 67/6 دلار به ازای هر نفر کاهش دادند. وقتی میزان پول در گردش کاهش یابد، نرخ بهره افزایش می یابد و این منجر به ورشکستگی های فراوان و گسترش بیکاری می شود... در کتابهای درسی آمریکاییان ادعا شده است که بسیار خوب شد که ویلیام جنینگز برایان، کاندیدای حزب دمکرات در سال 1896 انتخاب نشد زیرا وی مخالف پول بر مبنای طلا بود. برایان انتخاب نشد و هفده سال بعد در سال 1913، کنگره لایحه ای را تصویب نمود که توسط رئیس جمهور فراماسون، وودرو ویلسون به پارلمان پیشنهاد شده و حق کنگره برای انتشار پول را از این نهاد گرفته و آن را به سیستم مالی «فدرال رزرو» تفویض نمود. چارلز لیندبرگ، نماینده کنگره در این باره گفت: «هنگامی که رئیس جمهور آن را امضا کند، دولت نامرئی دلالان پول قانونی خواهد شد و این یعنی بدترین جنایت قانونی قرن». مبارزه انتخاباتی توماس وودرو ویلسون فراماسون توسط یعقوب شیف، برنارد باروخ، هنری مورگنتو، آدولف اوچس و دیگر سرمایه داران قدرتمند یهودی و فراماسون تأمین مالی شد. لایحه فدرال رزرو در شب 22 دسامبر 1913، هنگامی که اکثر نمایندگان کنگره در خواب بودند، معرفی شد و با عجله به تصویب مجلس نمایندگان و سنا رسید. پرزیدنت ویلسون لایحه تصویب شده فدرال رزرو را امضا نموده و حق عرضه پول را از کنگره به بانکداران فراماسون تفویض کرد. نه رئیس جمهور، نه نمایندگان کنگره و نه حتی وزیر خزانه داری، هیچ گونه تسلطی بر فدرال رزرو ندارند. سیستم فدرال رزرو در واقع یک کارتل متشکل از 13 بانک خصوصی بزرگ می باشد که بانک نیویورک مهمترین آنهاست. پرزیدنت ویلسون اجازه داد که قرضه ملی از یک میلیارد دلار به 455 میلیارد دلار برسد. ایالات متحده تا چهار تریلیون دلار از بانکهای خصوصی متعدد قرض گرفت. در همان سال کسری بودجه 285 میلیارد دلار بود. قرضه ملی که در سال 1980 کمی پائین تر از یک تریلیون دلار بود، در سال 1995،  به پنج تریلیون دلار رسید. در سال 2002،  9/32 میلیون آمریکایی در فقر زندگی می کردند که این رقم 3/1 میلیون بیشتر از سال 2001 بود. میلتون فریدمن، اقتصاددان معروف معتقد است که سقوط اقتصادی سال 1929 به سبب خودداری فدرال رزرو از خرید اوراق قرضه مالی دولتی به وجود آمد که پول نقد زیادی در اختیار بانک ها قرار می داد، بنابر این باعث سقوط پول شد که در نتیجه بحران مالی بسیار عمیقی را موجب گردید... در 30 ژوئن 1934، مجله «بریتانیای جدید» این بیانیه را از دیوید لوید جرج، نخست وزیر سابق انگلستان، منتشر نمود: «بریتانیای بزرگ برده ای تحت نفوذ قدرت های مالی بین المللی می باشد». بانکداران ماسونی در طی مدتی مدید به دولت های کشورهای صنعتی جهان پول قرض داده اند که بازپرداخت این بدهی های عظیم برایشان سخت تر و سخت تر می شود و این بانکداران دقیقاً به همان میزان ثروتمندتر شده اند. با هر دلاری که قرض گرفته می شود، سیاستمداران قدرت بیشتری را از دست می دهند. کشورهای در حال توسعه در وضعیت بدتری قرار دارند. آنها حتی قادر به پرداخت بهره وام هایشان نیز نیستند. در طول سالهای 1990- 1982 بانکهای کشورهای صنعتی 345/1 تریلیون دلار بابت بهره و کارمزد از کشورهای فقیر دریافت کردند*... سیستم کنونی بانکی به ثروتمندان این امکان را می دهد که ثروتمندتر شوند، در حالی که فقرا به سختی حتی شکم خود را سیر می کنند. در سال 1970، ارزش کل تجارت جهانی کالاهای صنعتی پنجاه درصد بود و مابقی به صورت سهام و اوراق بهادار. تا سال 2001، این ارتباط به صورت یک درصد کالا و 99 درصد اوراق بهادار در آمد و سفته بازی حاکم شد. اقتصاددانان به خوبی می دانند که این وضعیت برای همیشه قابل ادامه نیست. سیستم پولی جاری موجب گسترش اقتصاد بدبختی می شود و سبب می شود که نیازمندان پول، بیشتر و بیشتر به کسانی ببازند که بسیار بیشتر از نیاز خود دارند. اگر بهره منسوخ شود، غیر از بانکداران، همه از سیستم جدید سود می برند، حتی 80 درصدی که فقیر محسوب می شوند... برای فراماسون ها بسیار مهم است که ما را در اقتصاد برده داری نگه دارند... اکنون باید پرسید که آن عبارات زیبای انسان گرایی فراماسون ها واقعاً چه معنایی دارد؟!...

 *بسیاری از دولتهای اروپا به بانکهای بزرگ بدهکار هستند. بدهی های ایتالیا به 1840 میلیارد یورو و بدهی های یونان به 350 میلیارد یورو رسیده است. بدیهی است که سیاستمداران فراماسون اروپایی و آمریکایی که از سوی بانکداران بزرگ به مناصب دولتی گمارده شده اند همواره در جهت منافع ایشان عمل کرده و نه تنها به حل مشکلات اقتصادی کشورهای خود اهتمام نمی ورزند بلکه بر حسب وظیفه، روز به روز نیز بر وخامت آن می افزایند. بدین ترتیب دولتها در دست بزرگ سرمایه داران گروگان هستند و نمی توانند از فرامین آنها(چون ورود به جنگها و...) تخطی کنند. این سیاستمداران برای جلوگیری از کسری بودجه شدید و ورشکستگی دولتهایشان غالباً مجبور به تحمیل سیاستهای «ریاضت اقتصادی» بر ملّتهای خود می گردند که این امر موجب اعتراضات گسترده مردم می شود که امروز در ایتالیا، یونان، فرانسه و انگلستان و... شاهد آن هستیم. البته نارضایتی روزافزون مردم این کشورها نیز به نفع صهیونیستها و در راستای تحقق هدف پروتکلها مبنی بر به ستوه آوردن مردم برای پذیرش حکومت جهانی ایشان است. رسانه ها نیز که اکثراً متعلق به صهیونیستها هستند به سرمنشأ مشکلات کوچکترین اشاره ای نکرده و تنها سیاستمداران را مقصّر جلوه می دهند. مدتی بعد نیز سیاستمداران فراماسون جدیدی با شعارهای «تغییر» و... به میدان می آیند و در انتخابات به قدرت می رسند، اما هیچ چیز تغییر نمی کند و این دور باطل با انباشته تر شدن خزانه های سران صهیونیزم ادامه می یابد.  بنیان نظام اهریمنی حاکم بر زمین، بانکداری ابداعی یهود است که به وسیله آن بیش از نیمی از پول جهان را به تملّک درآورده انداروپائیان مسیحی برخلاف دستور دینی خود مبنی بر حرمت ربا، به طمع بهره ای که بانکداران یهود بدیشان وعده می دادند، سرمایه های خویش را به عنوان سپرده در خزانه های یهود نهادند تا آنها با به گردش انداختن آن به نفع خود به تدریج بر ثروت و قدرت خویش بیافزایند و مردم اروپا را در فشار شدید اقتصادی قرار داده و دولتهایشان را به گروگان گیرند. بر اثر بحران اقتصادی اروپای غربی در عرض یکسال گذشته، مردم این منطقه در حدود 33 تریلیون و پانصد میلیارد دلار (به نفع صهیونیستها) از دست داده اند.

 

«به کیفر ظلمی که یهودان روا داشتند و منع کردن بسیارشان از راه خدا، چیزهای پاکیزه ای را که بر آنان حلال بود حرام کردیم، و نیز به سبب ربا خواریشان و حال آن که از آن منع شده بودند، و خوردن اموال مردم به باطل، و ما برای کافرانشان عذابی دردآور مهیا کرده ایم»- نساء؛  161-160.

 

 

سلطه صهیونیزم بر قدرت های جهانی

 

دکتر هنری مَکُو نویسنده کتاب «راه طولانی برای رسیدن به یک تاریخ» می نویسد:  «دکترین کابالایی «تخریب» کلید درک حوادث جهانی را در اختیار ما قرار می دهد. دکترین تخریب روشنگر این است که چرا انقلابها و جنگها با علاقه ای وحشیانه به نسل کشی، نابودی و ترور شکل می گیرند. دکترین تخریب، روشنگر انکار خداوند در گفتمان عمومی و پذیرش گسترده وقاحت، پورنوگرافی و خرافات و ترویج همجنس گرایی است. روشنگر این است که چرا به نظر می رسد که بشریت توسط بحران ها، فجایع اقتصادی، سیاسی و طبیعی پایان ناپذیر نفرین شده است... مائوریس ساموئل در کتاب «شما غیر یهودیان» (1924) می نویسد: «ما نابودکنندگانیم... هر کاری که شما انجام دهید برآورنده نیازها و خواستهای ما نخواهد بود. ما برای همیشه نابودکننده خواهیم بود زیرا ما دنیا را برای خود می خواهیم». مارکوس رویج، یهودی بیوگرافی نویس روچیلدها در سال 1928 در مقاله ای با تیتر «دعوی واقعی علیه یهودیان» نوشت: «شما هنوز آغاز به درک عمق واقعی بزهکاری ما نکرده اید؛ ما اخلال گرانیم، ما واژگون کنندگان از درون هستیم. ما دنیای طبیعی شما را، ایده آل هایتان، سرنوشتتان را گرفتیم و ویران ساختیم. ما مسبّب تمامی جنگهای شما بوده ایم. ما نه تنها بانی انقلاب روسیه بلکه بانی تمامی انقلابهای تاریخ بوده ایم. ما اختلاف، سردرگمی و سرخوردگی را به زندگی شخصی و عمومی شما آورده ایم و هنوز در حال انجام آن هستیم و هیچ کس نمی داند تا کی به این کار ادامه خواهیم داد».  ایلومینیزم، سکولاریزم، لوسیفریانیزم(شیطان گرایی)، اومانیزم، و پاگانیزم(شرک و الحاد)  همه از کابالا سرچشمه گرفته اند... تمدن مدرن غربی هیچ گونه مشروعیت اخلاقی ندارد و نه هیچ آینده ای، زیرا بر اساس عصیان علیه خداوند بنا شده است. بشریت توسط عده ای بیمار روانی به گروگان گرفته شده که قصد نابودی نظم قدیم(دنیای واقعی) و ساختن یک ناکجاآباد غیر مأنوس، خودخواه، خشن و فاسد به جای آن را دارند. این بیماران روانی کنترل اعتبار مالی دولت هایمان و رسانه ها را در اختیار دارند. از این رو قادر به خریداری تمامی رهبران ما و فریب دادن جامعه در استقبال از سقوط خود می باشند»- منبع: Henrymakow.com (به زبان انگلیسی).

 

شهر بیت المقدس؛ از نیویورک تا کوآلالامپور، پایتخت غیر قابل تقسیم و ابدی اسرائیل است!

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد