ترسناک ترین کویر دنیا در ایران؛ محل زندگی جن و شیطان

 رسول خدا (ص ) فرموده : هر که سوره الهیکم التکاثر را هنگام خوابیدن بخواند از فتنه قبر محفوظ بماند. 

 

تا به حال چیزی از کویر ترسناکی که مردم محلی ادعا می کنند محل زندگی ارواح و اجنه است و هر انسانی از آنجا عبور کند گرفتار ارواح شده و زنده نمی ماند شنیده اید؟ شاید این اعتقاد قدیمی ها به این دلیل باشد که در گذشته افرادی بدون در نظر گرفتن شرایط سخت سفر به این کویر راهی آن شده اند و هرگز بازنگشته اند.

کویر« ریگ جن» از صعب العبورترین نواحی دنیا، منطقه کویری و پر از تپه های شنی و باتلاق های

ادامه مطلب ...

منطقه ای وحشتناک در مشهد: درختان شبها جیغ می‌کشند!!

 امام باقر علیه السلام فرمود: ستم بر سه گونه است : ستمیکه خدا بیامرزد، و ستمیکه خـدا از آن صـرفـنـظـر کـنـد، امـا آنـسـتـمـیکه خداوند نیامرزد شرک است ، و اما آنستمیکه خدا بـیـامـرزد سـتـمـى اسـت کـه انـسانى بخویشتن کند مایه خود و خداى خود، و اما ستمیکه خدا صرفنظر نکند حقوقى استکه مردم بیکدیگر دارند.

 

 منطقه ای وحشتناک در مشهد: درختان شبها جیغ می‌کشند!!

بروز یک پدیده عجیب در یکی از روستاهای اطراف مشهد باعث وحشت ساکنان وکسانی شد که از ان منطقه عبور می کنند.

این روستا که در جنوب شهر مشهد و در فاصله 8 کیلومتری از این شهر واقع شده، حاکی است که مدتی است شب هنگام صدایی عجیب و وحشت اور از درختان به گوش می رسد که تا کنون سابقه نداشته است.


ادامه مطلب ...

ماجرای واقعی و ترسناک

رسول خدا (ص ) فرمود: بنگرید: که با چه کسى هـم صـحـبـت هـسـتـیـد؟ زیـرا هیچکس ‍ نیست که مرگش فرا رسد جز آنکه یارانش در پیش خدا بـرابرش مجسم شوند، اگر از نیکان باشد نیکانند (و بدانها شاد شود) و اگر از بدان بـاشـد بد هستند (و بداند که بسرنوشت آنان دچار شود) و هیچکس نیست که بمیرد و هنگام مرگش ‍ برابر او مجسم نشود.


ماجرای واقعی و ترسناک

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:

دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل،

جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت

جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

اینطوری تعریف میکنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی

۲۰ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو

ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داشت شب میشد، نم بارون هم گرفته بود .

اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم،

نه از موتور ماشین سر در میارم!!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.

دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم ایستاد .

من هم بی معطلی پریدم توش.

اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.

وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر

دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!

پشتم لرزید .

داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم

یه پیچ جلومونه!

تمام تنم یخ کرده بود.

نمیتونستم حتی جیغ بکشم

ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره.

تو لحظه های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم

که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

تو لحظه های آخر، یه دست از بیرون پنجره،

اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم.

ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت،

یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم.

در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.

اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.

دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد

رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین

بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند

یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو،

یکیشون داد زد:

ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم

سوار شده بود 

 مطالب مرتبط:

صومعه بتل یکی از سه کلیسای ترسناک

حـضـرت بـاقـر عـلیـه السـلام فـرمـود: هـر کـه قـرآن در حـال ایـسـتـاده در نمازش بخواند خداوند بهر حرفى از آن صد حسنه براى او بنویسد، و هـرکـس آنـرا در نمازش نشسته بخواند خداوند بهر حرفى پنجاه حسنه برایش بنویسد و هر که قرآن را در غیر از نمازش بخواند خداوند بهر حرفى ده حسنه برایش بنویسد. 

 

صومعه بتل یکی از سه کلیسای ترسناک 

 

صومعه بتل در سال ۱۰۶۶ میلادی از سوی ویلیام فاتح برروی زمینی که محل پیروزی او در نبرد هستینگز بود بنا شد.بنا به گفته افسانه ها یک چشمه ارواح هرازگاهی بر محراب این صومعه پدیدار میشود.محرابی که به یاد کشتار خونین دشمنان فاتح بنا شده بود.شاهدانی ادعا کرده اند که در هنگام باران از زمین این ناحیه جوی خونی به بیرون نشت پیدا میکند. 

هنری هشتم پادشاه انگلستان در سال ۱۵۳۸ یعنی تقریبا پانصد سال بعد از بنای صومعه بتل آن را به سر آنتونی براون بخشید و یک راهب در مراسم جشنی که به همین مناسبت برپا شده بود سر سر آنتونی را نفرین کردچرا که به اعتقاد او تصاحب اموال کلیسا یک عمل کفر آمیز به شمار میرفت.حدود دویست سال بعد از این ماجرا املاک موروثی آنتونی برائن موسوم به ماندری هال آتش گرفت و یک هفته بعد نیز آخرین وارث او در دریا غرق شد.شک شبه متداوما در محراب صومعه بتل دیده شده که میگوید شبه همان راهبی است که سر آنتونی براون را نفرین کرده است.خاک اطراف بتل دارای مقدار زیادی آهن است و این امر میتواند دلیل علم موجهی برای توهم خونریزی زمین هنگام بارش باران باشد.در واقع این آب باران است که با آهن قاطی شده و به رنگ قرمز در می آید.پدیدار شدن چشمه ها نیز میتواند دلیل علمی داشته باشد.کارشناسان معتقدند که وقوع انبوهی از مرگ های خشن در این صومعه طی قرن های گذشته میتواند ریشه اصلی پدیده های عجیب این صومعه باشد 

 

اگر نترسیدید نظر بدید  

 


 

مطالب مرتبط: 

  1. فضیلت عجیب بعضی از سوره ها و نتایج جالب آنها 
  2. کلیسای تسخیر شده توسط ارواح(صومعه وبرن) 
  3. شگفتی آفرینش آدم و فرشتگان 
  4. سه مطلب جالب از گوشه و کنار جهان 
  5. روایت حکیمه خاتون در مورد تولد امام زمان 
  6. جدید ترین موجودات کشف شده عجیب 
  7. داستان واقعی از جن.ازدواج با جن 
  8. اقتدار ایران-منشور حقوق بشر کورش کبیر 
  9. زمین و جو آن 
  10. مطلب خیلی خیلی جالب در مورد مثلث برمودا

کلیسای تسخیر شده توسط ارواح(صومعه وبرن)

حـضرت صادق (ع ) فرمود: بر شما باد بنماز در مسجدها، و به نیکى بـه هـمـسـایگان ، و اداى شهادت ، و حاضر شدن در تشییع جنازه ها، زیرا شما ناچارید از زیـسـتـن بـا مردم ، و براستى کسى نیست که تا زنده است از مردم بى نیاز باشد و ناچار مردم باید با همدیگر سازش داشته باشند.
 

صومعه وبرن 

 

صومعه وبرن در <<بدفورد شایر>> انگلستان در میانه قرن هجدهم میلادی بازسازی شد.این محل تقریبا دویست سال خانه دوک های بدفورد بوده و ادعا شده که از سوی چند روح مختلف به تسخیر درآمده است.بنا به گفته کتاب(( خانه های جن زده در جهان))آخرین تسخیر شدگی که در این صومعه واقع شده مربوط به روح مرد جوانی است که ابتدا خفه و سپس در رودخانه غرق شد.این روح نمیتواند دیده شود اما درهای صومعه برای او باز و بسته میشومند و این در حالی است که او در داخل اتاق ها شروع به قدم زدن میکند.شاهدان ادعا میکنند که دستگیره های در برای این روح به پایین حرکت میکنند و سپس درها باز میشوند.گویی یک فرد نامرئی وارد اتاق شده است.گفته میشود که روح یک راهب نیز صومعه وبرن را تسخیر کرده است.این روح غالبا در سرداب صومعه دیده شده.جایی که راهبان را در آنجا دفن کرده اند.شاید این روح متعلق به رئیس راهبان صومعه باشد که در پی مخالفتش با ازدواج هنری هشتم و آن بولین به دار آویخته شد.ادعاهایی نیز مطرح شده که خانه ی ویلایی جنب صومعه وبرن از سوی مادربزرگ دوک فعلی ساکن در این خانه تسخیر شده است.مادربزرگ دوک چندی قبل در یم صانحه هوایی کشته شد و بعضی از شاهدان ادعا کرده اند که به هنگام حضور در این خانه احساس غم و اندوه شدیدی میکنند 

 


 

مطالب مرتبط: 

  1. شگفتی آفرینش آدم و فرشتگان 
  2. سه مطلب جالب از گوشه و کنار جهان 
  3. روایت حکیمه خاتون در مورد تولد امام زمان 
  4. جدید ترین موجودات کشف شده عجیب 
  5. داستان واقعی از جن.ازدواج با جن 
  6. اقتدار ایران-منشور حقوق بشر کورش کبیر 
  7. زمین و جو آن 
  8. مطلب خیلی خیلی جالب در مورد مثلث برمودا 
  9. ایا انیشتین بعدی یک ایرانی خواهد بود  
  10. بنای زیرزمینی زیبای ایتالیا، تعداد عجایب جهان را به عدد ۸ رساند

داستان واقعی از جن.ازدواج با جن

خداوند از شنونده قرآن بلاهای دنیایی را برطرف میکند و از قرائت کننده آن بلاهای آخرت را 

امام حسن عسگری(ع) 

 

 

 

این داستان بر گرفته از کتاب “دانستنیهایی درباره جن”

تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی

ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است: 

ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:

مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد. در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم . لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نموده اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .

ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند . در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است

.روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود. 

منبع : راد اس ام اس

 

 

نماز شب چهارم ماه رمضان 

 

هشت رکعت و د هر رکعت بعد از حمد بیست مرتبه سوره قدر.حضرت امیر (ع) میفرمایند کسی که این نماز را بخواند بلند میگردد عمل او در این شب به عمل هفت پیغمبری که رسالات پروردگار متعال را به انجام رسانیده باشد 

 

نماز شب پنجم ماه رمضان 

 

دو رکعت و در هر رکعت بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره توحید و بعد از سلام صد مرتبه صلوات.حضرت علی علیه السلام میفرمایند کسی که این نماز را بخواند در قیامت همراه من وارد بهشت میشود 

 

 

راستی نظر یادتون نره ممنون 

 


 

مطالب مرتبط: 

  1. اقتدار ایران-منشور حقوق بشر کورش کبیر 
  2. زمین و جو آن 
  3. مطلب خیلی خیلی جالب در مورد مثلث برمودا 
  4. ایا انیشتین بعدی یک ایرانی خواهد بود  
  5. بنای زیرزمینی زیبای ایتالیا، تعداد عجایب جهان را به عدد ۸ رساند 
  6. مطلب خیلی خیلی جالب در مورد میدان مغناطیسی بدن انسان 
  7. جنگ ستارگان(تکنولوژی هارپ) 
  8. عجایبی از حیات وحش و علم 
  9. 119 علامت ظهور مهدی(عج) 
  10. گوشه ای از نجوم