رسول خدا (ص ) فرمود: سه چیز است هک دوستى انسانیرا با برادر مسلمانش صفا دهد: (1) همیشه با خوشروئى با او برخورد کند، (2) هرگاه در مجلسى بر او بـنـشـیـنـد برایش جا باز کند (3) بآن نامى که بیشتر آنرا دوست دارد او را بخواند (و صدا کند).
با سلام این سری زدیم تو کار حدیث.شاید برای بعضی ها این احادیث جالب باشند.برای خودم که جالب بود.آخه واقعا احادیث جزء عجایب عالم و از بزرگانند.ممنون که با ما هستید.
در ضمن مطلب بعدی ما دو داستان جال هست>/>>/>>/>>/>/font>>/>>/>>/>
روایتی در مورد اختلاف حدیث و عظمت حضرت علی (ع)
سلیم بن قیس گوید: به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم. من از سلمان و مقداد و ابىذر چیزى از تفسیر قرآن هم احادیثى از پیغمبر (ص) شنیدهام که با آنچه در نزد مردم است مخالفست و باز از شما مىشنوم چیزى که آنچه را شنیدهام تصدیق مىکند، و در دست مردم مطالبى از تفسیر قرآن و احادیث پیغمبر مىبینم که شما با آنها مخالفید و همه را باطل مىدانید، آیا عقیده دارید مردم عمدا بر رسول خدا دروغ مىبندند و قرآن را به رأى خود تفسیر مىکنند؟ سلیم گوید: حضرت به من توجه کرد و فرمود، سؤالى کردى اکنون پاسخش را بفهم.
همانا نزد مردم حق و باطل و راست و دروغ و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه و خاطره درست و نادرست همه و در زمان پیغمبر(ص) مردم بر حضرتش دروغ بستند تا آنکه میان مردم بسخرانى ایستاد و فرمود: (اى مردم همانا دروغ بندان بر من زیاد شدهاند هر که عمدا بمن دروغ بندد باید جاى نشستن خود را دوزخ داند.) سپس بعد از او هم بر او دروغ بستند همانا حدیث از چهار طریقى که پنجمى ندارد بشما میرسد.
اول شخص منافقى که تظاهر بایمان مىکند و اسلام ساختگى دارد عمدا دروغ بستن به پیغمبر پروا ندارد و آن را گناه نمىشمارد، اگر مردم بدانند که او منافق و دروغگوست از او نمىپذیرند و تصدیقش نمىکنند لیکن مردم میگویند این شخص همدم پیغمبر بوده و او را دیده و از او شنیده است مردم از او اخذ کنند و از حالش آگهى ندارند در صورتى که خداوند پیغمبرش را از حال منافقین خبر داده و ایشان را توصیف نموده و فرموده است (3 سوره 63) (چون ایشان را بینى از ظاهرشان خوشت آید و اگر سخن گویند بگفتارشان گوش دهى ) منافقین پس از پیغمبر زنده ماندند و به رهبران گمراهى و کسانیکه با باطل و دروغ و تهمت مردم را بدوزخ خوانند پیوستند و آنها پستهاى حساسشان دادند و بر گردن مردمشان سوار کردند و بوسیله آنها دنیا را بدست آوردند زیرا مردم همراه زمامداران و دنبال مىروند مگر آنرا که خدا نگهدارد این بود یکى از چهار نفر.
دوم کسى که چیزى از پیغمبر (ص) شنیده و آن را درست نفهمیده و بغلط رفته ولى قصد دروغ نداشته آن حدیث در دست او است. به آن معتقد است و عمل مىکند و بدیگران مىرساند و مىگوید من این را از رسول خدا (ص) شنیدم. اگر مسلمین بدانند که او بغلط رفته نمىپذیرندش و اگر هم خودش بداند اشتباه کرده و آن را رها مىکند.
سوم شخصى که چیزى از پیغمبر (ص) شنیده که به آن امر مىفرمود سپس پیغمبر از آن نهى فرموده و او آگاه نگشته یا نهى چیزى را از پیغمبر شنیده و سپس آنحضرت به آن امر فرموده و او اطلاع نیافته پس او منسوخ را حفظ کرده و ناسخ را حفظ نکرده اگر او بداند منسوخست ترکش کند و اگر مسلمین هنگامیکه از او مىشنوند بدانند منسوخ است ترکش کنند.
چهارم شخصى که بر پیغمبر دروغ نبسته و دروغ را از ترس خدا و احترام پیغمبر مبفوض دارد و حدیث را هم فراموش نکرده بلکه آنچه شنیده چنانکه بوده حفظ کرده و همچنانکه شنیده نقل کرده، به آن نیفزوده و از آن کم نکرده و ناسخ را از منسوخ شناخته، بناسخ عمل کرده و منسوخ را رها کرده، زیرا امر پیغمبر (ص) هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ (و خاص و عام) و محکم و متشابه دارد، گاهى رسول خدا (ص) به دو طریق سخن مىفرمود: سخنى عام و سخنى خاص مثل قرآن. و خداى عزوجل در کتابش فرموده (7 سوره 59) آنچه را پیغمبر برایتان آورده اخذ کنید و از آنچه نهیتان کرده باز ایستید، کسى که مقصود خدا و رسولش را نفهمد و درک نکند و بر او مشتبه شود، اصحاب پیغمبر (ص) که چیزى از او مىپرسیدند همگى که نمىفهمیدند، بعضى از آنها از پیغمبر مىپرسیدند ولى (بعلت شرم یا احترام یا بىقیدى) فهم جوئى نمىکردند و دوست داشتند که بیابانى و رهگذرى بیاید و از پیغمبر بپرسد تا آنها بشنوند.
اما من هر روز یک نوبت و هر شب یک نوبت بر پیغمبر (ص) وارد مىشدم با من خلوت مىکرد و در هر موضوعى با او بودم (محرم رازش بودم و چیزى از من پوشیده نداشت) اصحاب پیغمبر (ص) مىدانند که جز من با هیچکس چنین رفتار نمىکرد، بسا بود که در خانه خودم بودم و پیغمبر (ص) نزدم مىآمد، و این همنشینى در خانه من بیشتر واقع مىشد از خانه پیغمبر و چون در بعضى از منازل بر آنحضرت وارد مىشدم، زنان خود را بیرون مىکرد و تنها با من بود و چون براى خلوت به منزل من مىآمد فاطمه و هیچیک از پسرانم را بیرون نمىکرد، چون از او مىپرسیدم جواب مىداد و چون پرسشم تمام مىشد و خاموش مىشدم او شروع مىفرمود، هیچ آیهئى از قرآن بر رسول خدا (ص) نازل نشد جز اینکه براى من خواند و املا فرمود و من بخط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و از خدا خواست که فهم و حفظ آن را بمن عطا فرماید، و از زمانى که آن دعا را در باره من کرد هیچ آیهئى از قرآن و هیچ علمى را که املا فرمود و من نوشتم فراموش نکردم و آنچه را که خدا تعلیمش فرمود از حلال و حرام و امر و نهى گذشته و آینده و نوشتهاى که بر هر پیغمبر پیش از او نازل شده بود از طاعت و معصیت به من تعلیم فرمود و من حفظش کردم و حتى یک حرف آن را فراموش نکردم، سپس دستش را بر سنیهام گذاشت و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حکم و نور پر کند، عرض کردم اى پیغمبر خدا پدر و مادرم قربانت از زمانى که آن دعا را در باره من کردى چیزى را فراموش نکردم و آنچه را هم ننوشتم از یادم نرفت، آبا بیم فراموشى بر من دارى؟ فرمود! نه بر تو بیم فراموش و نادانى ندارم.
۷۱
۷۴۱۲۴