دو حکایت جالب

عبدالملک بن عتبه گوید: از حضرت ابى الحسن علیه السلام پرسیدم از کاغذهائى که جـمـع مـى شـود آیا (جایز است ) بآتش سوزانده شود و در آنها نام خدا است ؟ فرمود: نه ، اول آنها را با آب بشویند (و سپس ‍ بسوزانند). 

  

دو حکایت جالب 

  1. علاقه 

مارک البیون در کتا بخود تحت عنوان ((ساخت زندگی و امرار معاش))درباره یک مطلب آشکار کننده از سوداگرانی مینویسد که دو مسیر کاملا متفات را پس از فراغت از تحصیلا دانشگاهی طی کرده اند.وی چنین میگوید:یک بررسی از فارغ التحصیلان دانشکده بازرگانی سابقه ۱۵۰۰ نفر را از سال ۱۹۶۰ تا سال ۱۹۸۰ مورد مطالعه قرار داده است.در آغاز فارغ التحصیلان به دو دسته تقسیم شدند: 

گروه الف کسانی بودند که خواستند اول پول درآورندتا بعدا هرکار خواستند بکنند.یعنی اول مشکل مالی خود را حل و فصل کنند و بعدا به امور دیگر زندگی بپردازند 

گروه ب شامل کسانی بود که ابتدا به دنبال علاقه واقعی خود بودند و اطمینان داشتند که پول عاقبت خود به دنبال آن می آید 

چه درصدی از هرگروه وجود داشت؟ 

از ۱۵۰۰نفر فارغ التحصیل در مطالعه مورد نظر کسانی که در گروه الف ((اول پول))بودند ۸۳درصد کل یا ۱۲۴۵ نفر را تشکیل میدادند.گروه ب ((اول علاقه واقعی))یعنی خطر پذیرها جمعا ۱۷ درصد یا ۲۵۵ نفر بودند.پس از بیست سال ۱۰۱ نفر میلیونر در کل این دو گروه بوجود آمده بود که یک نفر از گروه الف و ۱۰۰ نفر از گروه ب بودند  

 

    ۲.آرزو 

 

آلیس:لطفا به من بگو از کدام راه باید بروم؟ 

گربه:بستگی دارد که کجا میخواهی بروی؟ 

آلیس:خیلی برایم مهم نیست کجا بروم! 

گربه:پس مهم نیست از کدام راه بروی 

 

 

برچسب ها 

حکایت-حکایت جالب-حکایت زیبا-حکایت کوتاه-داستان-داستان زیبا-داستان کوتاه-عجایب-عجایب جهان-خدا-اعتماد-داستان اعتماد-زیباترین داستان-زیباترین مطالب-هدف-حکایت مدیریتی-هدفمندی-آلیس در سرزمین عجایب-علاقه واقعی-نتایج علاقه واقعی-پول-داستان کوتاه-حکایت جالب-حکایت زیبا-حرفهای قشنگ

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد