اولین شغل استیو جابز و ماجرای انتخاب اسم «اپل»

 امـام صـادق (ع ) فـرمـود: خداى عزّوجلّ ایمان را هفت سهم کرد: 1نیکوکارى 2 راستگویى 3 یقین 4 رضا 5 وفاء 6 علم 7 بردبارى .
سـپـس آنـرا مـیـان مـردم تـقـسـیـم فـرمـود، بـهـر کـس هـفـت سـهـم داد، او کامل است و بردارنده ایمان ، و ببرخى از مردم فقط یک سهم داد و ببعضى دیگر دو سهم و بـدسـتـه ئى سـه سهم تا بهفت سهم قسمت کرد، سپس فرمود بکسیکه یک سهم ایمان دارد بـانـدازه دو سـهـم تـحـمیل نکنید و نه بکسى که دو سهم دارد باندازه سه سهم که سنگین بـارشـان خـواهـیـد کـرد، آنگاه فرمود: همچنین تا بهفت سهم برسند (یعنى بر سه سهمى باندازه چهار سهم تحمیل نکنید و بر چهار سهمى باندازه پنج سهم و بر او باندازه شش سهم و بر او باندازه هفت سهم ).

 

 اولین شغل استیو جابز و ماجرای انتخاب اسم «اپل» 

 

                                                                                                  استیو جابز

 

قبل از اینکه استیو به مدرسه ابتدایی برود، مادرش خواندن را به او یاد داده بود و همین مساله باعث بروز مشکلاتی برای او در مدرسه شد؛ «سال های اولیه مدرسه برایم بسیار کسل کننده بود و به همین خاطر با یکی از دوستانم به نام ریک حسابی شیطنت می کردیم تا سرمان گرم شود. یکبار پوستری توی تابلوی مدرسه زدیم و روی آن نوشتیم از فردا می توانید گربه ها و سگ های خود را به مدرسه بیاورید...فردای آن روز از دیدن صحنه دنبال کردن حیوانات و دادوبیداد ناظم، کلی خندیدیم. در کلاس سوم شوخی خطرناکی کردیم. ترقه ای را زیر صندلی خانم معلم انداختیم، بنده خدا زبانش از ترس بند آمده بود...»

با وجود شیطنت های استیو، پدرش مدرسه را مسبب این موضوع می دانست و به مدیر مدرسه می گفت: شما نمی توانید محیط مدرسه را برای او جذاب کنید که کسل نشود...


حدود 13سالگی استیو توانست در شرکت اچ.پی برای خود کاری دست و پاکند. او پیچ و مهره وسایل الکترونیکی ساخته شده را سرجایش می گذاشت. این پسر سخت کوش توانست با کمک پدرش در سن 15 سالگی با پول های پس اندازش اولین ماشینش را بخرد اما بسیار بلند پرواز بود و با کار زیاد توانست یک فیات 850 کوپه خریداری کند. متاسفانه در آن زمان ماری جوانا مصرف می کرد: «روزی پدرم مقداری ماری جوانا در ماشینم پیدا کرد. از معدود دفعاتی بود که عصبانیت او را می دیدم. آن روز به او قول دادم که این عادت زشت را ترک کنم و به قولم عمل کردم.»

 *

29ژوئن نقطه عطفی در دنیای کامپیوترهای شخصی بود. ووز _ دوست استیو و همکارش در اچ.پی_ در سخنرانی گفت: این اولین بار است که کسی حرفی را تایپ می کند و می تواند آن را در صفحه رو برویش ببیند و این بینظیر است... جابز هم از این رویداد بسیار خوشحال بود از ووز پرسید آیا می شود چندین کامپیوتر را به هم وصل کرد؟ آیا کارت حافظه داخل آن جای می گیرد؟ و...از آن پس، آن دو توانستند جزئیات بیشتری مثل تراشه حافظه  دسترسی تصادفی(رندوم) را به دستگاه اضافه کنند...این محصول نظر بسیاری را به خود جلب کرد و افراد زیادی را از دور و نزدیک برای دیدن آن آمدند...استیو پیشنهاد داد از طریق فروش محصول بتوانند محصولات بعدی را تهیه کنند. ووز هم تصمیم گرفت شرکتی برای خودشان تاسیس کنند؛ استیو مجبور شد ماشین مورد علاقه خودش را بفروشد تا شرکت تاسیس شود...یکی از دوستان جابز او را به باغ سیبش دعوت کرد و از او خواست در چیدن میوه ها به او کمک کند. بعد از بازگشت، تصمیم گرفت نام شرکت را اپل بگذارد چون هم با روحیه طبیعت دوست او سازگار بود و هم با مشتری به راحتی ارتباط برقرار می کرد...


جابز برای ازدواج به دنبال دختری بود که با او همخوانی داشته باشد. کسی را می خواست که زیرک، مقاوم، دوستدار ذن و مدیتیشن، تحصیل کرده، مستقل، زیبا، شوخ طبع و البته نجیب و عاشق غذاهای گیاهی باشد. در اکتبر 1989 چنین دختری وارد زندگی او یا بهتر است بگوییم وارد کلاس او شد. از آن به بعد از ظهرهای پنجشنبه در دانشکده تجارت دانشگاه استنفورد کلاس های آموزشی داشت و لورنس پاول هم یکی از شاگردانش بود...

 

جابز در سال 1990 به او پیشنهاد ازدواج داد و یکسال بعد او با او ازدواج کرد؛ جابز 36ساله و لورنس 27 ساله. در همین سال فرزند اول آنها بدنیا آمد؛ رید پاول جابز که برگرفته از نام ناپدری استیو جابز بود. 1995 ارین سینا جابز و 1998 دختر دوم او و فرزند سومشان «ایو» متولد شد. جابز درباره او می گوید:«اگر روزی کسی از خانواده من بتواند اپل را اداره کند، آن شخص ایو است البته اگر تا آن زمان رییس جمهور آمریکا نشده باشد. 

 

با تشکر از :a-m 

منبع:http://silam.blogsky.com

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد